عارضه «آموزش ندیدن» – غلامرضا قدس
- شناسه خبر: 3362
- تاریخ و زمان ارسال: 8 بهمن 1401 ساعت 2:08
عارضه «آموزش ندیدن»
غلامرضا قدس
سالها پیش کشور ما با بحران سوادآموزی مواجه بود، امروز اما همه از عارضه «آموزش ندیدن» رنج میبریم، حالا جامعه ما باسواد شده اما آموزش ندیده است. این آموزش ندیدگی به اشکال مختلف در زندگی ما اثر گذاشته است. در راهبندانهای همیشگی ردّپای این عارضه به چشم میخورد. در نظام اداری به شکلهای مختلفی به این معضل برمیخوریم در رویههای قضایی آموزش ندیدن برخی کارکنان کاملاً به چشم میآید. در نظامپزشکی، نظام مهندسی، رسانهها و تلویزیون و… ردپّای بی آموزشی خوب دیده میشود. دانشآموزان و دانشجویان ما از مدرسه و دانشگاه با سواد خارج میشوند و بیآنکه مهارتی آموخته باشند. سواد مقولهای است که به تحصیل مربوط میشود و مهارت موضوعی است که به آموزش ارتباط دارد. در اولی توفیقاتی داشتیم اما در دومی ناکام بودهایم. یک وجه این بحران همان است که برخی از بزرگان بارها به آن اشاره کردهاند؛ «بحران آموزشی در نظام تحصیلی». البته مهمترین نشانه از همان درد مزمن است و به این معنا که کودکان ما در مدرسه چیزی یاد نمیگیرند و تحصیل منجر به آموزش نشده است. اما این بحران تنها یک روی سکه است. چون آموزش کالایی نیست که عرضه آن منحصر به دولت باشد. در یک نگاه کلی، خانواده، مدرسه، دانشگاه و رسانه هرکدام به سهم خود در این بحران سهم دارند. خانواده نخستین پایگاه آموختن است، پایههای اولیه آموزش باید در خانواده گذاشته شود، اما خیلی از پدران و مادران ما از این نکته غفلت میکنند. فرزندشان را به مدرسه میفرستند درحالیکه به او یاد ندادهاند دکمه لباسش را باز و بسته کند، به او سلام کردن و خداحافظی گفتن نیاموختهاند. بعضی از فرزندان ما اخلاق و رفتار در جمع بودن را نمیدانند و… مدرسه بعداز خانواده مهمترین پایگاه آموزشی است اما، در مدرسه هم نسبتبه آموزش غفلت میشود، در مدرسه دانشآموز باید درست دیدن، درست شنیدن و شناخت را بیاموزد. باید به آنها درس زندگی و مهارت، پیش رفتن با جمع، کار تیمی و انضباط را آموخت. در مدرسه به دانشآموز باید درس مدارا، احترام و صبوری و کنار هم زیستن داد. اما آیا به فرزندانمان چنین مهارتهایی آموخته میشود؟ بعد از مدرسه جوان ما وارد دانشگاه میشود. پدران و مادران آنها اندوختهها و داراییهای خود را خرج تحصیل فرزندان خود میکنند. فرزندان به دانشگاه میروند و پساز چند سال تلاش مداوم، مدرکی در دست میگیرند تا به اعتبار آن وارد بازار کار شوند. بسیاری از آنها کاری پیدا نمیکنند و بعضیها بهناچار ترجیح میدهند به تحصیل ادامه بدهند…
تحصیل گرچه برای آنها نانوآب نیست اما همچنان شان اجتماعی دارد. بعد از مدتی با مدرک عالی از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند، درحالیکه سنوسالی از آنها گذشته و خیلی از فرصتهای اقتصادی و اجتماعی را از دست دادهاند. اینجاست که یکی از بزرگترین و غمانگیزترین چالشهای اجتماعی و اقتصادی کشور رقم میخورد.
برای فارغالتحصیلان دانشگاهی کار نیست. خون دل خوردنهای پدران و مادران و تلاش فرزندان و هزینههای گزاف نظام آموزشی با این پیام به پایان میرسد که با افزایش سطح تحصیلات، احتمال یافتن شغل بهشدت کاهش مییابد اما دراینمیان، برخی از آنها که موفق میشوند شغلی پیدا کنند، در مدتزمانی کوتاه متوجه میشوند اینهمه تلاش برای تحصیل در حقیقت کاری بیهوده بودهاست. چراکه نه کاری با رشته تحصیلی خود پیدا کردهاند و نه مهارتی در آن کار دارند و درنهایت باید از کمکاری رسانه سخن گفت. رسانهها در رأس آن صداوسیما نقش بیبدیلی در بحران آموزش دارند.
در میان عواملی که یاد کردم اتفاقاً سهم صدا و سیما بیشتر است. واقعیتهای میدانی نشان میدهد که در سالهای گذشته هیچ تحولی در نظام آموزشی و تحصیلی رخ نداده اما، اوضاع در صداوسیما چندان مطلوب نیست. سالهای طولانی است که در این ساختار هیچ بهایی به آموزش داده نمیشود. دریغ از ساخت یک برنامه اثرگذار آموزشی برای برخورد بهتر با محیطزیست. دریغ از یک برنامه خلاقانه برای کاستن از مشکلات حملونقل و کاهش هوای آلوده. دریغ از یک برنامه جذاب برای ترویج مصرف بهینه آب و انرژی یا مبارزه با تجملگرایی…
مادام که چهار نهاد خانواده، مدرسه و رسانه برای آموزش دادن جامعه بهدرستی کار نکنند، انتظار توسعهیافتگی از محالات است.