محمد همتی-«قصّهی پرغصهی فال حافظ»
- شناسه خبر: 13691
- تاریخ و زمان ارسال: 9 بهمن 1402 ساعت 11:40

رئیس جمهور در سفر خود به ترکیه و در دیدار با اردوغان تفألی به دیوان حافظ زدند و غزلی آمد که حافظ در مدح شاه یحیی از امیران آل مظفر سروده بود.اصولاً در تفأل به حافظ تمام غزل و یا حداقل هر دو مصرع را که یک بیت میشود میخوانند تا برداشت کاملی از آن داشته باشند، ولی رئیس جمهور شاید به خاطر سخت بودن مصرع اول تنها به مصرع دوم بسنده کردند! این موضوع موجب شد که به تاریخ رجوع کنم و ببینم که حافظ چه سخنی برای رئیسی و اردوغان دارد و چه پند و اندرزی به آنان میدهد؟
تفأُل رئیس جمهور این بود که: «دور فلکی یکسره بر مَنهَج عدل است خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
آل مظفر به دلیل آنکه مغولان را از دیار خود رانده بودند بخصوص شاه شجاع و شاه یحیی ممدوح حافظ شدند، ستایش شدند تا زمانی که از عدالت و انصاف خارج نشده و برای کسب قدرت و خالص سازی حکومت به قتل و از میان بردن رقبا دسیسه نمی کردند.
این سلسله از پادشاهان ایرانی در قرن هشتم هجری در فاصله بین حمله مغولان تا یورش تیمور گورکانی عمدتاً بر کرمان، فارس ، اصفهان و خوزستان فرمانروایی داشتند.
آل مظفر بعد از مرگ شاه شجاع اسیر جنگهای جانشینی شده و به اختلاف و کشتن و حذف یکدیگر پرداختند که با یورش تیمور از میان رفتند . تیمور شاه یحیی و همه شاهزادگان آل مظفر از کودک و جوان و پیران را قتل عام کرد تا به قول خودش رعایا از جنگهای قدرت، آسیب بیشتری نبینند!
این تفأل عبرت آموز است هم از عدل سخن میگوید و هم از ظلم و هم از تاریخ حکمرانان ممدوح حافظ که سرنوشتشان به کجا انجامید ؟ خداوند هستی را بر پایه عدالت روشن استوار ساخت و رئیسی و اردوغان نباید از کنار این پند حافظ به سادگی بگذرند و خود را وعملکرد خویش را در آن پیدا نکنند!
وقتی اصل سوم قانون اساسی، مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را تأکید میکند و خداوندان قدرت با حذف صدها مصلح سیاسی و اجتماعی به دلایل واهی، این مشارکت عامه را به حداقل می رسانند و با قلب واقعیت ، علت آن را عملکرد روسای جمهور قبلی میدانند و نقش خود را در آینه نمی بینند.چرا بر اساس اصل ۱۱۳ قانون اساسی که می گوید: «رئیس جمهور عالیترین مقام رسمی کشور پس از مقام رهبری است و مسئولیت اجرای قانونی اساسی را بعهده دارد» در این ۳۰ ماه حتی یک تذکر قانون اساسی از رئیس جمهور نشنیده ایم! آیا قانون اساس درجای جای آن به ملت و حقوق آن اشاره ندارد؟ چرا خالص سازان با طرح دولت و مجلس انقلابی از ملت فاصله گرفته و منویات دولتهای در سایه را تحقق میبخشند؟
برابر اصل ٨۶ قانون اساسی: ” نمایندگان مجلس در اظهار نظر و رأی خود کاملا آزادند و نمی توان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کرده اند یا آرایی که در مقام ایفای وظایف نمایندگی خود داده اند تعقیب یا توقیف کرد” آیا خیل عظیمی از نمایندگان به دلیل اظهار نظرات صریح و قاطع ملت محور، رد صلاحیت نشده تا چنین وانمود شود که باید دست به عصا حرکت کرد تا مرحله بعد تائید صلاحیت شوی! آیا این مجلس می تواند در رأس امور باشد و از حقوق ملت و آزادی های مدنی و حقوق شهروندی دفاع کند؟ می گویند مجلس اول که شورای نگهبان نداشت و انجمن نظارت وظیفه تایید یا رد را انجام می داد، از 1000 نفر ثبت نام شده تنها کمتر از دو درصد رد صلاحیت شدند ولی اکنون با ثبت نام ۵۰ هزار نفری طبیعی است که بیشتر از 50 درصد رد صلاحیت و بازبیش از ۲۰ هزار نفر باقی میمانند !
این چه تفکری است که میتواند پیامکی یک میلیون نفر را ثبت نام و با کمیت گرایی بی ریشه، ریشهی نخبگان و موثرین و رأی آوران را بخشکاند؟ آیا رئیس جمهور تذکر قانون اساسی خواهد داد؟
شنیده میشود که خود رئیس جمهور نیز گرفتار چنین دامی شده باشد. ۱۳۸ تایید شده ، مجلس خبرگان باید ۸۸ نفر برگزیده شوند. آیا بعد از ۴۵ سال حکمرانی دینی صدها بلکه هزاران مجتهد نواندیش و جوان تربیت نکرده ایم که در بسیاری از
استان ها رقابتی مردمگرا وجود داشته باشد؟ شاید تا انتخابات برخی افراد پوششی را به استان های دیگر بخصوص خراسان جنوبی منتقل کنیم تا این هجمه ها کاهش یابد ! می گویند در استان فارس ۵ کرسی مجلس خبرگان دارد و چهار نفر احراز صلاحیت شده اند! و استان های مختلف نیز دچار چنین آفت انتخاباتی گردیده اند؟ آیا خبرگان نیازمند تحول نمی باشد که سنت گرایان از ورود نواندیشان جوان جلوگیری می کنند؟
فال حافظ رئیسی برای اُردوغان قصه پر غصهی سلسله آل مظفر است شاید حافظ می خواسته به هر دو رئیس جمهور درسی بیاموزد که مواظب باشید، قدرت رفتنی است و عدل و ظلم حاکمان ماندگار است، با خرد واندیشه به آن بنگرید تا تاریخ و بشریت به نیکی از شما یاد کرده ومردم به دنبال قهرمانی دیگر نگردند که به قول فردوسی بزرگ :
به دست اندرش آبگون دشنه بود
به خون پری چهرگان تشنه بود
همه در هوای فریدون بُرند
که از درد ضحاک پرخون بُرند