تربیتِ جدا مانده از تعلیم!/ مهین ملک زاده
- شناسه خبر: 15213
- تاریخ و زمان ارسال: 25 مهر 1403 ساعت 12:48

برای بسیاری از متولدین دهه ۶۰ دفترهای جلد نازک بدون نقش و نگار یادآور جملهای است از امام راحل که قریب به یک دهه پشت جلد همه دفترهای مشق حک شده بود:« تعلیم و تربیت عبادت است.»
در واقع آنچه رسالت اصلی وزارتخانه مهم آموزش و پرورش به شمار میرفت و می رود در همین جمله کوتاه و مفهوم خلاصه شده بود؛ مفهومی که رفته رفته کارکرد لصلی خود را از دست داد و سلیقههای سیاسی و مذهبی مدیران امر جایگزین اهداف اصلی نظام آموزش و پرورش ما شد.
دستوری نمودن برخی از آموزههای اخلاقی و دینی با شیوههای کمتر ترغیب کننده موضوع تربیت را تک بعدی کرده و از پرداختن به ابعاد و اشکال دیگر آن جا ماند؛ لذا اکنون میبینیم آنچه برنامهریزان و تصمیم گیرندگان به دنبالش بودند نه تنها محقق نشده بلکه نتیجه سوء داده و تبعات زیانبارش را متوجه حیطه آموزش و پرورش کرده است. اعطای امتیازات مادی در قبال انجام امور شرعی و مذهبی شاید شیوهای بود تا قشر دانش آموز و دانشجو به اعمال روزمره خود رنگ و بوی معنوی و مذهبی دهند و بیتوجه به انجام واجبات شرعی خود نباشند اما در عمل و اجرا به ویژه از سوی کادر اجرایی مدارس آنقدر ضعیف، ناپخته و تحکمی عمل شد که جز دل زدگی و تظاهر به دینداری محصول دیگری به بار نیاورد؛ در این میان نباید از کم کاری و کوتاهی آموزگاران و معلمان به ویژه آن عده که دانش آموخته همین دو سه دهه اخیر بودند غافل ماند.حال به روشنی میبینیم آموزگاری که خود، دوران تحصیل و تربیتش را در جو و شرایط یاد شده سپری کرده است خروجی تاثیرگذاری برای نسل حاضر ندارد چون خود، محصول همان شیوه تعلیم و تربیت معیوب است؛ لذا فقط به تکلیف محول شده بر خود اکتفا میکند و جریان تعلیم را حتی اندکی فراتر از آنچه به کتب و منابع درسی مربوط است نمیبرد، چه برسد به تربیت و پرورش که اتفاقاً کانون اصلی آن باید محیط مدارس و آموزشگاهها باشد و معلمان بیش از هر کس دیگری در این عرصه نقش آفرینی کنند.
مدیران آموزش و پرورش نباید جریان تربیت و پرورش را صرفاً معطوف به مسائل عبادی نموده و از آموزش بدیهیترین و اصولیترین مباحث اخلاقی و انسانی غفلت نمایند. کشورهایی همچون ژاپن، چین و کره، فرهنگ شهرنشینی، احترام به والدین و سالمندان، شیوههای همکاری،همدلی و ایثار را در مدارس خود آموزش میدهند لذا دانش آموزی که در سن ۶ سالگی میآموزد باید در کلاس درس و پس از اتمام ساعات تعیین شده آموزش میز و محیط اطراف خود را تمیز و مرتب نماید در سنین بالاتر و آنگاه که یک شهروند بالغ شد هرگز حتی به قاعده یک پوست شکلات، زباله در خیابان رها نخواهد کرد و قطعاً چنین فردی نمیتواند به یک شخصیت ضد اجتماعی تبدیل شود؛ حال مقایسه کنید مدارس ما را با مدارس به تعبیر آقایان «بلاد کفر!»
زنگ تاریخ،زنگ منطق، زنگ ریاضی و غیره، حوزه آموزش و پرورش را تک بعدی و محدود کرده است. زنگهای آموزشی با محتواهای ارائه شده ثابت و از پیش تعیین شده اغلب آموزگاران را از بعد دیگر رسالتشان جدا کرده است و متاسفانه خود نیز انگیزه، اشتیاق و دلسوزی آموزگارانه را که در نسلهای پیشین تاثیری شگرف و انسانساز میگذاشت از دست داده اند و یا اینکه از ابتدا نداشتهاند!
آنچه امروز نظام و آموزش و پرورش ما را دچار انجماد و انفعال کرده است جدا ماندگی تربیت از تعلیم است؛ شاید اگر دغدغه مدیران و وزیران از آنچه چندی پیش وزیر آموزش و پرورش گفت، فراتر رود، نه معلمی پس از اتمام ساعات آموزشی برای امرار معاش به شغل دوم و سوم روی میآورد، نه کودکان کم سن و سال چند هزار نفری جا مانده از تحصیل خواهیم داشت، نه پرورش با توصیههای شرعی و دستوری بیهویت میشود و نه تعلیم و تربیت کارکرد و مفهوم بنیادی خود را از دست میدهد.