نقش دف و دفنوازی در باورهای ملّت کُرد با تاکید بر شهر سنندج
- شناسه خبر: 355
- تاریخ و زمان ارسال: 28 اسفند 1401 ساعت 12:45
- منبع: بیان شما

نقش دف و دفنوازی در باورهای ملّت کُرد با تاکید بر شهر سنندج
محمد طریقت
چکیده
کردستان سرزمینی مملو از باورها و آیینهای کهن و باستانی است که تجلّی هر کدام از آنها را میتوان بهشکل مراسمی با آداب و رسومی خاص مشاهده کرد. هنر، بهخصوص موسیقی، در میان ملّت کُرد از اهمّیّت ویژهای برخوردار بوده است. نقش موسیقی بهنحوی است که در اکثر مراسم آیینی، عرفانی، مذهبی و… اعم از شادی یا عزاداری ردّ پایی از آن قابل مشاهده است. در میان سازهای کُردی، «دف» بهدلیل اجراء در مکانهای مقدّس همچون خانقاه، که آدابی مخصوص بهخود را دارند؛ از تقدّسی خاص برخوردار است.
با مطالعه و بررسی واژههای کُرد و کردستان و بهدنبال آن، جغرافیا، ادیان، باورها و موسیقی بهخصوص دف و دفنوازی، سوأل اصلی اینگونه مطرح شد: دف در مراسم عرفانی و آیینی که از احترام ویژهای در میان ملّت کُرد برخوردار است در چه جایگاهی قرار دارد؟
این مقاله از منظر هدف، کاربردی و از دیدگاه شیوهی انجام، توصیفی-تحلیلی بود؛ اطّلاعات نیز بهشیوهی کتابخانهای و میدانی (گفتوگو با دفنوازان) بهدست آمد.
کلیدواژهها
کردستان، هنر، موسیقی، قادریه، نقشبندیه، دف
مقدّمه
«دف» یکی از سازهای خانوادهی ضربیهاست که قدمتی طولانی داشته و در شهرهای مختلف ایران و حتّی همسایگان آن بهشیوهها و اشکال مختلف، تحت عنوان سازهای دایرهای شکل (۱) (دارای طوقه)، رواج دارد. این ساز بهدلیل سادگی در ساخت و نواختن آن، یکی از کاربردیترین سازهای بشر در طول تاریخ بوده است. در این میان، «کردستان» یکی از استانهایی است که برای دف و دفنوازی، اهمّیّت و احترام ویژهای قائل است؛ بهطوری که دفنوازی با آداب و مراسم خاصّی همراه میگردد.
دفنوازی در خانقاه از چنان شور و حالی برخوردار است که کمتر مخاطبی از شنیدن آن بهوجد نمیآید. جذبهی حاصل از فضای ایجاد شده در خانقاه، دل هر کسی که اندکی آشنایی با دف دارد را بیاختیار بهسمت و سوی آن میکشاند. حجم بسیار زیاد صدا و اجرای ضربات خشن و پرقدرت امّا مملو از احساس که حاصل نوازندگی در خانقاه است بههیچوجه قابل قیاس با نوازندگی در ارکستر نخواهد بود. دفنوازان خانقاه، خود را «نوازنده» نمیدانند که «دفزن» هستند و بهجرأت میتوان گفت که صدای ساز یک دفزن غالب بر تعداد بسیاری از نوازندگان خواهد بود.
دفنوازی در خانقاه با هدف مشترک بهمنظور وحدت با دراویش و بهدور از چند رنگی، بدون حرکات نمایشی بهمنطور خودنمایی و جلب توجّه، به اجرای ریتمهای ساده و یکنواخت، ضربات هماهنگ میپردازند که هرگز در کلام نمیتوان بهتوصیف شرایط موجود و طنین ایجاد شده در خانقاه پرداخت. جمعی خالص بهپیروی از پیر و مرادشان، در پی رسیدن بهخود و خالق خود.
شرایط حاکم در چنین مراسمی از جمله: رهنمودهای پیر و مرشد، خلوص مریدان، ذکر اسماءالله و بزرگان باعث شده تا دف، از قداست و جایگاه ویژهای برخوردار باشد. درویشانِ دفنوازی که با تمام وجود، احساسات ناب درونی خود را با سازشان بیان میکنند و سایر مریدان را بهوجد و سماع میآورند، بهدف، ارزش دادهاند. اینان کسانی هستند که در مکتب عرفان بهصورت خودآموخته و تنها از طریق کشف و شهود رشد و تکامل یافتهاند و بهچنین درجهای رسیدهاند.
با مطالعه و بررسی واژههای کُرد و کردستان و بهدنبال آن، جغرافیا، ادیان، باورها و موسیقی بهخصوص دف و دفنوازی، سوأل اصلی اینگونه مطرح شد: دف در مراسم عرفانی و آیینی که از احترام ویژهای در میان ملّت کُرد برخوردار است در چه جایگاهی قرار دارد؟
بههمین منظور در ابتدا باید که با سرزمین، هنر، آداب، رسوم، باورها و اعتقادات ملّت کُرد، تاریخ ساز دف، بهویژه شهر سنندج تا حدودی آشنا شد که در ادامه به آنها پرداخته میشود.
پی نوشت
۱- Frame drum
* این جستار برگرفته از پایاننامهی کارشناسی ارشد نویسنده با عنوان «مطالعهی شیوهها و مکاتب مختلف دفنوازی در استان کردستان و تدوین شیوهای جامع در زمینهی آموزش» که در سال ۱۴۰۰ در واحد تهران شمال دانشگاه آزاد اسلامی به راهنمایی دکتر مینو خانی، دفاع و مورد پذیرش قرار گرفته است. نویسنده مسئول: محمّد طریقت (کارشناس ارشد پژوهش هنر، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، تهران، ایران) و استاد راهنما: مینو خانی (استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، گروه فلسفه و پژوهش هنر، دانشکدهی علوم انسانی دانشگاه تهران شمال، تهران، ایران)
۱- ریشهی لغوی واژهی کُرد
محمودی معتقد است: «واژهی کُرد در اسناد و متون تاریخی و کهن با این معانی ذکر شده است: در اوستا سه واژهی “کورته”، “کرتی” و “کرتو” وجود دارد که مفهوم آنها بهمعنای “شمشیر و نیزه” است و کردستان بهمعنای سرزمینی است که در دامن خود شمشیرها را پرورده است» (URL). گزنفون (۱) -فیلسوف و مورّخ یونان- منطقهی غرب را «کٌردوک» یا «کاردوک» و مردم آن منطقه را «کاردوخی» بهمعنای «مرد جنگی دلیر» نامیده است (همان).
کردستانی، در کتاب خود اشاره میکند: «در نتیجهی حملات متعاقبهی عیلام بهخاک بابل و توسعه و عظمت آشور، کمکم حکومت کاردونیا (کُرد) رو بهضعف گذاشته» (کردستانی، ۱۳۷۹: ۴۱). همچنین در جایی دیگر بهنقل از گزنفون آمده است که چگونه ضمن مراجعتش در کردستان گرفتار مقابلهی کُردها شده و آنها چگونه این دشمن خارجی را تعقیب کردهاند؛ این قوم که «کاردوشوی» نامیده میشدند […] از سرزمین کاردوک تا بوهتان ادامه داشته است (تابانی، ۱۳۸۰: ۲۶).
بدلیسی، در مورد لغت کُرد نوشته:
«ظاهراً لفظ کُرد تعبیر از صفت “شجاعت” است، چرا که اکثر شجاعان روزگار و پهلوانان نامدار از این طایفه برخاستهاند و لهذا پهلوان پیلتن و دلاور تهمتن […] از طایفهی اکراد است» (بدلیسی، ۹۷۵: ۲۸).
با مطالعهی منابع تاریخی به این نتیجه میرسیم که «کاردا»، «کاردونیا»، «کاردوخی»، «کورتوخی»، «کوردیای»، «غوردی»، «کارداک»، «کوردویه»، «کارداژیه»، «کارتاوای»، «کاردایا»، «کاردوخوی»، «کاردوشوی» و «سیرتی» همه نام یک عشیره بودهاند و با تلفّظهای مختلف که توسّط هر قومی با یک نام خوانده میشدند و آن اسامی هم چیزی جز «کُرد» امروزی نیستند (تابانی، ۱۳۸۰: ۱۰۷). کُردها در سرزمین کوردین یا کردستان بومیاند و بهحق اصیلترین مردمی هستند که این وطن را میشناسند (همان: ۱۳۶).
۲- کردستان
دردردر کردستان، بهمعنای محل و سرزمین کُردهاست که شامل مناطق وسیعی از ایران و کشورهای همسایه میشود. پراکندگی این ملّت آنچنان زیاد بوده که در ابتداء مناطق بسیاری را تحت پوشش قرار میداده است، امّا در طول زمان، بنا بهشرایط سیاسی و اجتماعی، تقسیمبندی و بهشهرها و ناحیههای کوچکتری تبدیل شده است. اگرچه این تقسیمات و تغییر نامها باعث در هم شکستن عظمت جغرافیایی و سیاسی ملّت کُرد شده اما ریشه و اصالت کهن آن، همچنان پابرجاست.
۱-۲- جغرافیای کردستان بزرگ امروزی
کردستان، سرزمینی است کهن، متنوع از اقوام، زیستگاهها، فرهنگها، عقاید و ادیان، لهجههای مختلف و… که جملگی در هویّت کُردی خلاصه میشوند. وسعت و پراکندگی حوزهی جغرافیایی کُردها موجب تفاوتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کردستان در طی قرنها شده است.
قبل از جنگ جهانی اوّل، کردستان بین امپراطوری عثمانی و ایران تقسیم شده بود؛ در پی جنگ جهانی، کردستان بین پنج دولت مختلف تقسیم شد که بهطور تخمینی میتوان اینچنین بیان نمود: ترکیه، بزرگترین بخش کردستان (۴۳ درصد)، ایران (۳۱ درصد)، عراق (۱۸ درصد)، سوریه (۶ درصد) و اتّحاد جماهیر شوروی سابق که منظور آذربایجان و ارمنستان کنونی است (۲ درصد) از این سرزمین را در اختیار گرفتند (علیزاده، ۱۳۹۱: ۴۳).
۲-۲- جغرافیای کردستان امروزی ایران
کردستان امروزی در منطقهای کاملاً کوهستانی با وسعتی معادل ۲۸۲۰۳ کیلومتر مربّع در غرب ایران و در مجاورت کشور عراق قرار دارد. کردستان، از شمال به استانهای آذربایجان غربی و زنجان، از شرق به استان همدان و قسمتی از استان زنجان، از جنوب به استان کرمانشاه و قسمتی از استان همدان محدود میشود. شهر «سنندج» که در قدیم با نام «سِنَه دژ» (۱) معروف بوده، مرکز استان کردستان است.
در حال حاضر شهرستان سنندج، مرکز استان کردستان و شهر سنندج نیز مرکز این شهرستان است. سنندج در منطقهی کوهستانی زاگرس واقع شده و آب و هوای سرد و نیمه خشک دارد. این شهرستان از سمت غرب بهکوه «آبیدر»، از سمت شمال بهکوه «شیخ معروف»، از سمت جنوب بهکوه «سراجالدین» محدود شده است. بهسبب ترویج و شناسایی موسیقی کُردی و پرورش هنرمندان بیشماری در این زمینه و فعّالیّتهای گستردهای ازجمله: اجرای کنسرتهای کُردی در سطح بینالمللی، اجرای جشنوارهی معتبر «دف، نوای رحمت»، تولید آثار فاخر موسیقی، ثبت و معرّفی ملودیهای کهن کُردی و… سنندج در روز چهارشنبه، مورّخ هشتم آبانماه ۱۳۹۸ توسّط سازمان یونسکو بهعنوان «شهر خلاّق موسیقی» اعلام شد.
۳-۲- ادیان و باورهای کُردها (۲)
کردستان، منطقهای است مملو از ادیان و فرقههای مختلف که ریشه در باورهای کهن اهالی آن سرزمین دارد. فرقههایی همچون: اهل حق و زیرشاخههای آن، مثل: علوی، نصیری، کاکهای، ایزدی (یزیدی)، طایفه، شبک، یارسان، بجوران، صارلی و… که برگرفته از آیین و عقاید زرتشت و مانی هستند. ادیان و مذاهبی نیز همچون: مسلمان سنّی مذهب، مسلمان شیعی مذهب، یهودی و مسیحی در این منطقهی وسیع از جایگاهی ویژه برخوردار هستند.
عرفان و تصوّف (طریقت) نیز بهدلیل تطابق کامل آنها با جغرافیای عشایری کردستان، نقش بسیار مهمّی را در باور کُردها دارند. از نکات بارز آن در منطقهی کردستان، اقتدار و نفوذ شیوخ (۳) است که با سیستم عشیرهای کُردها و حکومت فئودالها و خوانین آن منطقه، هم از نظر مذهبی و هم از نظر سیاسی همخوانی دارند.
پی نوشت
۱- قلعهای در پای کوه.
۲- از آنجا که موسیقی کردستان، خصوصاً موسیقی با دف، وابستگی زیادی به ادیان، باورها و طریقتهای این خطّه دارد، به این تیتر بیشتر پرداخته میشود.
۳- رهبران، بزرگان و مدافعان تصوّف و طریقتها که عموماً اشخاصی عالم، عارف و بسیار خوشنام هستند را مشایخ یا شیوخ مینامند که تعدادی از افراد بهعنوان مرید از آنها حمایت میکنند. شیوخ بهعنوان «امین» و در مواردی هم «طبیب» مردم هستند و جواب «نه» بهشیخ، جزء گناهان محسوب میشود.
بهعبارتی، این مشایخ با حکام و فرمانروایان رابطهی دوسویه داشتند و پیوسته بهدلیل منافع خود در پی جلب رضایت طرف دیگر نیز بودهاند و در این ارتباطات، نفوذ سیاسی، اجتماعی و برخورداری اقتصادی برای آنان رو بهفزونی بوده؛ بهطوری که روز بهروز بر تعداد مریدانشان افزوده و در نتیجه زمینهی نفوذ بیشتر را برای شیوخ در صحنهی اجتماع فراهم میکردند (پورمحمّدی؛ جوانمردی، ۱۳۹۴: ۱۱). از سوی دیگر میتوان گفت شیوخ بیشتر در مناطقی نفوذ داشتند که جمعیّت قبیلهای آنها بسیار و زمینه برای کشمکش فراهمتر بود. این شیوخ در این مناطق با حلّ و فصل منازعات بین مردم و قبایل روز بهروز بهنفوذ خود میافزودند (همان: ۱۹).
هضت تصوّف در آغاز عبارت بود از یک روش و طریقهی دینی، اخلاقی و تزکیهی نفس برای آنکه انسان بتواند قوای روحی خود را پرورش داده و انگیزههای ناروای خویش را مهار کند. بنابر چنین ضرورتی، برخی از مسلمانان با زیادهروی در عبادات و پرداختن بهگونهای از زندگی زاهدانه و در مواردی پشمینهپوشی بهمنظور رسیدن به اهداف مورد نظر خود تا حدودی از توجّه بهبعضی از امور دنیوی دوری کردند.
این مسلک تقریباً از اواسط قرن دوّم با ظهور عدّهای از صوفیان و دراویش مشهور مانند: ابراهیم ادهم ۱۶۰ ه.ق؛ فضیل عیاض ۱۸۷ ه.ق؛ شقیق بلخی ۱۹۶ ه.ق و دیگران پایهگذاری شد و در قرن سوّم مسلکی معروف و مشخّص گردید (کیانی، ۱۳۸۹: ۱۴). از دیگر مرشدان معروف آن دوره میتوان به: حسن بصری، رابعه عَدَویه، ابراهیم بلخی، سفیان ثوری، داوود طایی و معروف کرخی اشاره نمود (حلبی، ۱۳۹۲: ۹).
علیجویا بهنقل از هجویری، سلسلههای صوفیه را تا قرن پنجم اینگونه شرح میدهد: «که از آن میان، ۱۰ گروه مقبول و دو گروه مردوداند. فرقههای محاسبیه، قصاریه، طیفوریه، جنیدیه، سهلیه، حکیمیه، خرازیه، نوریه، خفیفیه، سیاریه؛ مقبول و حلولیه و فارسیه دو فرقهی مردودند» (علیجولا، ۱۳۷۰: ۱۲۵).
از قرن پنجم بهبعد بر تعداد اهل تصوّف افزوده شد و مشایخ بزرگ هر قرن، پیروانی پیدا کردند و سلسلهای از آنان ایجاد شد که نامی بر خود نهادند. اویسیه، کمیلیه، چشتیه، شطاریه (شعبهای از طیفوریه)، پیروان حسن بصری و معروفیه از آن جملهاند.
برخی از سلسلهها، با اندک تغییری از طریقتی واحد سرچشمه میگیرند؛ بهطور مثال سلسلهی معروفیه یا امالسلاسل، به ۱۴ سلسله با نامهای: سهروردیه، مولویه، نوربخشیه، صفویه، نعمتاللّهیه، کُبرویه، اغتشاشیه، بکتاشیه، رفاعیه، نقشبندیه، جمالیه، قونویه، قادریه و پیر حاجات تقسیم شده است (اسدیان، ۱۳۹۹: ۷۳).
به اعتقاد اهل تصوّف، هر صوفی و درویشی باید بتواند از عهدهی اثبات سلسلهی خویش برآید؛ یعنی سلسلهی خود را بدون انقطاع به ائمه برساند، چون مدّعی هستند که مقام قطبی، ادامهی امامت یا حدّاقل نیابت خاص است. به این دلیل همهی سلسلههای صوفیه خود را با واسطه یا بدون واسطه به ائمهی هدی و از ایشان بهمقام ولایت حضرت علی (ع) و از ایشان بهحضرت رسول (ص) منتسب میدانند، غیر از نقشبندیه که رشتهی اجازهی خود را از طریق ابوبکر بهپیامبر (ص) نسبت میدهد، سلسلهی کمیلیه که خود را بیواسطه بهحضرت علی (ع) و از ایشان بهپیامبر (ص) منتسب میدانند و سلسلهی معروفیه که بهواسطهی معروف کرخی به امام رضا (ع) میرسد (علیجولا، ۱۳۷۰: ۱۲۴).
حسینی در اینباره میگوید: «محقّقان برای تصوّف از منظر مکانی و زمانی محدودهای ساختهاند و در منشاء آن به اختلاف، سخنها گفتهاند. چنانکه برخی آنرا عکسالعمل فکر آریایی در برابر جهانبینی عرب میدانند و برخی آنرا زاییدهی افکار هندی شمردهاند و جماعتی آنرا ناشی از افکار نو افلاطونی و دستهای دیگر ناشی از فکر مستقل اسلامی دانستهاند. برخی هم ریشهی آنرا در مسیحیّت و گروهی در آیین بودایی جستهاند. صوفیان و دراویش، خود تاب تحمّل این منشاءیابی را نداشته و هرگونه تعریفی را توهین و تحقیر نسبت بهخود شمرده و فقط تصوّف را عصارهی قرآن، احادیث نبوی و نتیجهی کشف و شهود اولیاءالله میدانند که از راه تزکیهی نفس و تصفیهی باطن، مواهب الهی حاصل میشود» (حسینی، ۱۳۹۹).
تصوّف، بهعنوان یک جنبش فکری ممتاز در پی آن است که بهیگانگی منحصر بهفردی برسد و این یگانگی یا وحدت تنها از طریق پالایش روح میسّر میشود. در این مسیر، موسیقی، هنری است که درون انسان را در برون تجسّم میبخشد و بدان وسیله از طریق شنیدن بهدرون خود راه مییابد و خود را با کل جهان و جهان کل، متّصل میبیند. به این شکل با انصراف و فنا از خود و اتّصال و بقاء در اقیانوس بیکران هستی، آرامشی دلپذیر و لذّتبخش در خویش احساس میکند که آنرا «وجد» مینامند و سماع را راهی برای رسیدن بهکوی دوست و یکی شدن با ابدیّت میدانند (توحیدی، ۱۳۷۶: ۵۸). سماع، در اصطلاحِ صوفیان و دراویش، وجد و سرور و رقصیدن و چرخیدن سالک در حالت فردی یا بهصورت اجتماع است که با آداب و تشریفات خاصّی انجام میگیرد (کیانی، ۱۳۸۹: ۴۲۸).
حسینی معتقد است: «اینگونه اعمال که شامل: وجد، سماع، موسیقی و ذکر جهری است تحت عنوان “سُکریه” در برابر “صَحویه” که در آن هوشیاری، بیداری، عدم موسیقی و سماع از اهمّیّت بسیاری برخوردار است قرار میگیرند و یکی از ارکان تصوّف را تشکیل میدهند» (حسینی، ۱۳۹۹).