آیا ملالت چیز خوبی است؟
- شناسه خبر: 3302
- تاریخ و زمان ارسال: 1 بهمن 1401 ساعت 9:25
آیا ملالت چیز خوبی است؟
در یک قسمت از روزنامه نیویورک تایمز با عنوان “اجازه دهیم کودکان دوباره کسل شوند” (۲۰۱۹) پاملا پُل پیشنهاد میکند که اجازه دادن به کودکان برای تجربه کردن ملال چیز خوبی است. خلاقیت افراد مبتدی را فعال میکند:
“وقتی حقیقتاً درگیر اثرات از هوش برنده ملال میشوید، شما خود را در مسیر کشف قرار میدهید.(…) به همین دلیل ایده های مفید بسیاری در حمام، هنگامی که شما اسیر یک فعالیت مادی شده اید، به ذهنتان خطور میکند. به ذهن خود اجازه دهید تا برای خودش بچرخد و هر آنجا که میخواهد برود.”۱
پاملا پُل همچنین استدلال میکند، ملال کودکان را سخت تر میکند: ” مطمئناً آموزش دادن به کودکان برای تحمل ملال به جای تشدید تفریحات، آنها را برای آینده ای واقع بینانه تر آماده میکند، کسی که انتظارات بی مورد و اشتباه از کار یا زندگی به معنای واقعی آن ندارد “۲
این استدلالی جذاب در هر دو مورد است، اما به ویژه در مورد خلاقیت. ملال اغلب با خلاقیت در پیوند است. جوزف برودسکی شاعر، گاهی اوقات با ارائه شواهد قوی ای برای خصوصیات باروری چنین میگفت و شاید پاملا پل هنگام نوشتن مقاله اش، او را در خاطر داشت. برودسکی در مقاله خود تحت عنوان ” در ستایش از ملال” ادعا کرد:
“هنگامی که از ملال آسیب خوردید، به خود اجازه دهید تا بدین وسیله له شوید، تا به کف و به زیر آب رفتن. به طور کلی با وجود چیزهای ناخوشایند، قاعده این است: هر چه سریعتر به کف بروید زودتر هم به سطح آب میائید. ایده در اینجا این است که نگاهی کامل به بدترین ها داشته باشید. دلیل اینکه ملال لایق چنین بررسی دقیقی میباشد نشان دادن شکوه خسته کننده تکرار غیر لازم زمان ناب و خنثی است.” ۳
دفاع از قابلیتهای ملال برای پرورش خلاقیت نیز توسط پادکستر WNYC نیز ساخته شده، مانوش زمردی در ملال تابان: چگونه ملال میتواند سازندگی و خلاقیت خود را برانگیزد. (۲۰۱۷)۴
اما آیا فعالیتهای کسل کننده همانطور که برودسکی، پائولو جیمز و مانوش زمردی میگویند سبب پرورش خلاقیت میشود؟ خبر دارد و نه در شیطان از جزئیات بیشتر فرمول بندی های کلی، بله این کار را میکند، نه این کار را نمیکند. بنابراین باید جزئیات را بررسی کنیم، حتی اگر این موضوع در وهله اول در حد یک دوش گرفتن موضوعی آرامش بخش باشد.
از چه وقت دوش گرفتن کسل کننده شده است؟ واقعاً جدی میگویم. من عاشق دوش گرفتنم. هر چه طولانی تر بهتر. من نمیتوانم تصور کنم که دوش گرفتن به عنوان امری ملال آور مورد فکر قرار بگیرد. مطمئناً من تنها کسی نیستم که اینگونه فکر میکند. از طرف دیگر من موافقم که حمام میتواند مکانی مناسب برای فعال کردن ایده های خلاقانه باشد – حتی ممکن است درست باشد اگر بگوئیم که حمام مکان خوبی برای حل مسائل است، اگر حل مسائل کم و بیش همان خلاقیت باشد.
من خوانده بودم که گابریل مارکز که معروفترین رمان نویسان کلمبیا که برنده جایزه نوبل شده گفته است که دوش های طولانی میگرفته است و زیر دوش طرح های واقع بینانه خود را تصور و کشف میکرد.۵ دیوید استریتفلد توضیح میدهد که ” گفته میشود که دوشهای او (گابریل گارسیا مارکز) به قدری طولانی بود که مجبور میشد که آبگرم کن را دو بار روشن کند.”۶ استرینفلد ادامه میدهد: “جزئیات (برای رمانهای او) به سرعت به ذهن او میرسد و او بیرون میپرد، موهایش را با شامپو صاف میکند و به سرعت به سراغ میز کارش میرود.”
شاید الهام بخش این رمان نویس، نوعی از مزیتهایی که پاملا پل باور داشت که کودکی که قربانی ملال است یا حداقل وقتی که آنها در حال حمام کردن هستند، تعلق گیرد. اما قبل از اینکه به سراغ نتیجه برویم، معتقدم ما واقعاً نیاز داریم که فهم واضحتری از وضعیت عاطفی که ممکن است در اثر دوش گرفتن رشد کند داشته باشیم. چه چیزی سبب شد که گابریل مارکز قادر به توسعه ایده هایش شود؟ آیا واقعاً ملال بود که باعث شد که وقتی او لیف میکشید از دوش آب الهام بگیرد؟ مطمئناً قضیه از این قرار نبوده است. آیا میتواند ناشی از احساسات یا وضعیت احساسی دیگری باشد؟ آیا خیالبافی و رویا پردازی میکرده است؟ من در مورد شما نمیدانم، اما من در زیر دوش خیال بافی زیاد میکنم، البته به این شرط که آب به اندازه کافی گرم باشد. بسیاری از مردم به من گفته اند که زیاد خیال پردازی نمیکنند همانطور که به هیچ چیز اصلاً فکر نمیکنند. ذهن آنها به مرور غیرفعال خواهد شد. آیا ممکن است که آن کلمبیایی بزرگ، به مانند بقیه انسانها در زیر دوش مشغول خیالبافی بوده باشد؟ آیا ممکن است که در میانه آن خیالها او امیدوار میبود که راه حلی برای پیچ و تاب طرح های خود ایجاد شود؟ پس رویاپردازی به جای ملال؟
آنچه واقعاً من را متقاعد میکند این است که رویاپردازی عامل مسئول خلاقیت در زیر دوش است: به نظر می رسد شواهد عصبی شناخته شده ای وجود دارد که نشان می دهد پیوندی بین رویاپردازی و خلاقیت وجود دارد. این ممکن است به فهم نکته کوچکتری از دوش گرفتن و رویاپردازی کمک کند. در سال ۲۰۰۹ دکتر کالینا کریستوف از دانشگاه بریتانیایی کلمبیا و مطابق بررسی UBC News “دریافت که مغز ما وقتی که خیال پردازی میکنیم بسیار بیشتر فعال است- قبلاً تصور میشد آن قسمتی از مغز که مربوط به حل مسئله است پیچیده است -پیشتر تصور میشد که وقتی چرت میزنیم خیالپردازی میکنیم- و مغز ما فعالیت بیشتری از وقتی دارد که ما متمرکز به انجام کارهای روزمره روتین هستیم” (همچنین به کریستوف و همکاران در سال ۲۰۰۹ مراجعه کنید) تا اینکه کریستوف یافته های خود را منتشر کرد:
تنها قسمتهای از مغز که به نظر میرسید وقتی ذهن ما در حال پرسه زدن است فعال میباشد، کورتکس میانه ای واقع در جلو پیشانی (PFC)، پشت چسبیده به کورتکس و اتصال تمپوپاریتال بود. با این حال، این مطالعات نشان میدهد که نواحی مرتبط به حل مسائل پیچیده، از جمله PFC و کورتکس چسبیده قدامی پشتی (dACC) در هنگام خیال پردازی فعال میشوند. (UBC News 2009)
در اینجا راه حلی برای انواع پرسشهای خلاقانه در هنگام حمام کردن ارائه شده است. ارزشمند ترین توضیحی که برای گابریل گارسیا مارکز و پاملا پل که چنین ایده های خوبی را در مورد دوش گرفتن داشتند این است که آنها در حین حمام کردن در حال خیال پردازی هستند. خیال پردازی به مسائل غامض خلاقانه کمک میکند و حمام برای بعضی از مردم بهترین جا برای خیالپردازی است. موفقیت فکری در حمام، اگر کریستوف درست گفته باشد، انقدرها مسئله ملال نمیتواند باشد بلکه بیشتر مسئله خیال پردازی است. ۶
تعداد بیشتری از این نوع کارها را عصب شناسان از سال ۲۰۰۹ انجام داده اند. البته تمرکز زیاد بر خیال پردازی و اینکه چه اتفاقی در مغز میافتد وقتی که بدن و ذهن تنبل و یا در حالت “بی قراری” قرار میگیرند نبود – دوباره به آن دسته از افرادی فکر کنید که میگویند در حمام زیاد خیال پردازی نکنید همانطور که به هیچ چیز نباید فکر کنید. دنیز واتانسور و تیم دانشگاه کمبریج ” تمرکز خود را بر روی مغز وقتی که در حال انجام کاری نیست متمرکز کردند.” (جیمز ۲۰۰۸، همچنین واتانسور و همکاران ۲۰۱۷ مراجعه کنید) برای رسیدن به این هدف، آنها توجه خود را به مناطقی از مغز که به عنوان “شبکه حالت پیشفرض”(DMN) شناخته میشود دادند. این نواحی وقتی که افراد در حالت غیر فعال هستند، به عنوان هم آهنگ کننده، بسیار فعال هستند. در چنین مواردی “مغز در پس زمینه بسیار فعال است، اما هیچ کار خاصی را انجام نمیدهد.” (جیمز ۲۰۱۸) واتانسور و همکارانش با توجه به این موضوعات تحقیقی و انجام یک بازی جدید با کارت به نتایجی رسیدند. آنها مشاهده کردند که ” وقتی که افراد از یادگیری قواعد کارت بازی به استفاده از قوانین بازی میرسند DMN شروع به فعالیت میکند.” (جیمز ۲۰۱۸) دنیز واتانسور توضیح میدهد که چه چیزی در چنین مواقعی در DMN اتفاق میافتد ” ما ممکن است سعی کنیم با استفاده از آنچیزهایی که از قبل میدانیم دنیای اطراف خود را توضیح دهیم (معقول بدانیم).” (جیمز ۲۰۱۸) تیم کمبریج در مقاله خود برای توصیف این حالتهای غیر فعال از اصطلاح ملال استفاده نمیکند. واتانسور به (۲۰۱۷ صفحه ۱۲۸۲۵) اشاره میکند.
این چهارچوب فعالانه کارکرد مغز ممکن است یک داربست مهم را برای توضیح نه تنها فعالیت مداوم DMN در شرایط “استراحت” پایدار، بلکه سهم آن در تعاملات اجتماعی (مثل نظریه ذهن، شهود و تفکر قالبی) را توضیح دهد. یک فهم آگاهانه از خود، خلاقیت و تنوع حوزه های شناختی دیگر که همگی به استفاده پایدار از اطلاعات یاد گرفته شده برای پیش بینی دنیای اطراف ما هستند.
بنابراین، خلاقیت ممکن است همانطور که با این حالتهای غیر فعالانه در ارتباط است به همان طریق با رویاپردازی که کالینا کریسوف مطرح کرده در ارتباط باشد. در این مورد اصلاً نیازی به مطرح کردن احساس ملال نیست. خیال پردازی و حالتهای بیکار یا غیر فعال، همان ملال نیستند. هرچند خیال پردازی و عدم فعالیت گاهاً میتواند با ملال در پیوند باشند. دلیل ویژه ای وجود ندارد که ادعا کنیم که خیال پردازی و عدم فعالیت کسل کننده هستند. بسیاری از مردم خیال پردازی میکنند وقتی که در شرایط دیگری لذت میبرند، اما وضعیتهای غیرقابل تغییر نیازی به تقلای روانی زیادی ندارد: آهسته دویدن، پیاده روی، بازی با بچه ها و حیوانات، انتظار برای رفتن به خواب، یا در انتظار دوستی که خیلی دوستش دارید بودن تابا هم قهوه ای مشترکاً بخورید. من خوانده ام که اکثر مردم ۴۶٫۹% از زمان کار خود را به خیال پردازی میگذرانند (خبرگزاری BBC، همچنین به کلینگ سوارد و گیلبرت نگاه کنید) اگر این درست باشد – که من اعتراف میکنم پذیرفتن تمام و کمال این آمار سخت است – پس برای بعضی از این اوقات بسیاری از مردم ممکن است کسل شوند و ممکن است از خیال پردازی به عنوان یک درمان برای ملال استفاده کنند. اما برای بسیاری از این زمانهای دهشتناک، آنها ممکن است خوشبختانه خیالپردازی کنند. آنها همچنین ممکن است به طور نسبی غیرفعال باشند (دوش گرفتن، سونا کردن، شرکت در یک جلسه روزمره و یا گفتگوی کاری) آیا شما خیال پردازی میکنید و وقتی کسل هستید غیرفعال میشوید، یا آیا خیال پردازی میکنید چونکه خشنود کننده، مفید و حتی لذت بخش است؟ به نظر من هر دو پاسخ درست است. وقتی پاملا پًل از فرصتهایی که از ملال بدست میاید را تحسین میکند، شاید او واقعاً باید فرصتهایی که از خیالپردازی و غیر فعال بودن به دست میاید را تحسین کند.
بیائید یک قدم این بحث را به جلوتر ببریم و توجه خود را به ملال برگردانیم. بسیاری از دغدغه های فعلی درباره رابطه بین ملال و خلاقیت ناشی از استفاده از تلفنهای هوشمند است.۷ به نظر میرسد استدلال چنین باشد، هر فردی خیلی از وقت خود را به وارسی تلفن های خود اختصاص میدهد، و به همین دلیل آنها شانسی برای تجربه ملالی که مفید و خلاق باشد را ندارند. این همان موضوعی است که جیسون فارمن به آن اندیشیده است. کتاب اندیشمندانه او تحت عنوان ” واکنش تاخیر افتاده: هنر انتظار از زمان باستان به جهان لحظه ای” (۲۰۱۸)، مطالعه ای در مورد انتظار و حالتهای ارتباط است. فارمن از یکی از تجربیات خود با دانشجویانش به ما میگوید، تفسیر متعارف از پیوند بین ملال و موبایل ها است. من از ]دانشجویان مقطع کارشناسی[ پرسیدم:
یک هفته از ترم تحصیلی خود را از لحظه بیدار شدن تا وقتی که میخوابند را به شکل نموداری نشان دهند که چه کارهایی انجام داده اند. آنچه دانش آموزان این کلاس سی و پنج نفره در آن مشترک بودند این بود که حتی یک دقیقه هم وجود نداشت که آنها خودشان را با چیزی سرگرم نکنند… حتی وقتی در صف هم ایستادن در حال چک کردن پیام یا ایمیل و یا بازی کردن با موبایلشان هستند. اگر ملال در گوشه و کنار باشد، این دانشجویان با مشغول نگه داشتن خود به راه دیگری میروند، و اگر آنها با انجام دادن کارهایشان و یا خواندن اخباری که در سایتها و شبکه های اجتماعی است “سرگرم” نباشند، وقت خود را با بازی کردن با موبایل میگذرانند.(۲۰۱۹ صفحه ۱۳)