پرسش از ارتباط گفتمانهای موسیقایی و جریان چپ در ایران
- شناسه خبر: 4320
- تاریخ و زمان ارسال: 13 بهمن 1401 ساعت 10:32
پرسش از ارتباط گفتمانهای موسیقایی و جریان چپ در ایران
آروین صداقت کیش
درآمد
تاثیر جریان چپ یا ایدئولوژی چپ (به گستردهترین معنایی که از این دو اصطلاح میتوان مراد کرد) بر سمت و سوی جریانهای هنری ایران یک قرن گذشته امری بسیار شناخته و پذیرفتهشده است. در بعضی هنرها این تاثیر چنان فراگیر است که بنیادها و جهت اصلی فعالیت را دستکم تا نیمهی قرن (و بلکه گاه تا امروز) به کلی زیر نفوذ جریانهای چپ تعریف میکند. آنجا هم که چنین نیست گاه جریانهای دیگری میتوان یافت در واکنش به آن جریان اصلی شکل گرفتهاند.
این واقعیت از پیش شناختهشدهی تاریخی که زمینهی جهانی نیز دارد (۲) دور از انتظار نیست زیرا در دورهی مورد بحث جریان چپ از جمله مهمترین و نافذترین جریانهای روشنفکری به شمار میآمده (چنان که در برههای تفکیک روشنفکری از چپ و حتا روشنفکری از نام بعضی احزاب چپ دشوار میشود) و از همین رو توان گفتمانسازی و تاثیرگذاری بر جریانهای هنری را به اعلا درجه در اختیار داشته است.
تنها یک مرور ساده بر نامهای نامآور هنری به ویژه در دهههای آغازین قرن و همزمان یادآوری پیوندها یا گرایش هر یک از آنان به جریان چپ کافی است تا نشان دهد چگونه دستکم چپگرایان و هواداران برخی سازمانهای چپگرا همچون حزب توده ایران سَری در میان تاثیرگذارترینهای بعضی رشتههای هنری دارند. این حقیقت چنین خود را در تاریخ هنر معاصر ما بازمینمایاند که؛ هر کو در هنر قلهای، اگر نه همواره و به تمامی، لااقل روزگاری دل در گرو شکلی از شکلهای آرمانخواهی عدالتخواهانه داشته است (۳).
بااینحال منظور از تاثیرگذاری جریان چپ اغلب دامنهای فراتر از این دارد. نه تنها چپگرایانی منفرد در زمرهی هنرمندان بودند و از طریق کنش فردی دلمشغولی خویش را در نتیجهی کار بروز میدادند بلکه در مواردی تاثیر نظاممند ایدئولوژی و حتا نوعی جهتگیری سازمانی و حزبی نیز به چشم میخورد. گویی در آن گونه احزاب (و ازجمله سازمانیافتهترینشان که حزب توده باشد) طرح و برنامهای برای جهتدهی به جریانهای ادبی و هنری وجود داشته یا دستکم پیوند (۴) تمام یا بعضی از هنرمندان پیشرو یک جریان هنری با جریان/احزاب چپ موجب بروز نوعی جهت بر اثر همگرایی و همفکری نسبی شده است.
۱- در راه مطالعات اولیه برای تالیف این مقاله از یاریهای بیدریغ دوستانی بهرهمند بودم که بی آن نوشتن میسر نمیشد. نخست، همفکری و گپ طولانی با دوستی همیشه دوست که نامش به خواست خودش پوشیده میماند، به صورتبندی نهایی هستهی اصلی مقاله شکل داد و بعضی نامهای مهم را پیش رو گذاشت. سپس راهنمایی سجاد پوقناد، کامیار صلواتی و کاوه اسدپور که هر کدام منابعی را معرفی و امکان دسترسی به بعضی را فراهم کردند. سپاس نثار همگی این یاران.
۲- از نیمههای قرن نوزدهم تا بخش بزرگی از قرن بیستم سیطرهی جریان چپ بر جنبههای مهمی از فرهنگ غربی برقرار بود و اغلب رویدادهای مهم هنری نسبتی با جریان چپ داشت.
۳- به عمد و آگاهانه اینجا از بازنمودن استفاده کردهام. این که گزارهی یادشده چه اندازه صدق آماری دارد، چه اندازه محصول اهمیت و تاثیرگذاری قلههایی است که با آن میتوان توصیفشان کرد، چه اندازه برآمده از موفقیت تبلیغات سازمانهای چپ که نسبت دادن سرآمدان فرهنگ به خود را به درستی نوعی وزنافزایی میدانستند و حتا چه اندازه حاصل باز گرفتن تعریف چپ/چپگرایی، بحثی بس دامنهدار و از مجال نوشتهی حاضر خارج است.
۴- چون بحث عضویت سازمانی بسیاری از چهرههای شناختهشده به عنوان هنرمند چپ در یکی از احزاب یا سازمانها چندان قابل پیگیری نیست بنابراین در مقالهی حاضر گاه از «پیوند» برای ارجاع به طیفی از وابستگیها استفاده کردهام.
چنین رگههایی بیش از همه در زمینهی ادبیات داستانی و شعر (تالیف یا ترجمه)، نقد ادبی، تئاتر و … پیش از این کاویده شده و مثالهای چون (خلیقی و دیگران ۱۳۹۴)، (حسینی راد و دیگران ۱۳۹۱)، و مانند آن در مطالعات هنر به دست داده است. گذشته از آن حتا در یک پیمایش ذهنی سردستی هم نامهای بسیاری چون صادق هدایت، بزرگ علوی، احمد محمود، جلال آل احمد، محمود دولتآبادی، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، مرتضی کیوان، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، عبدالحسین نوشین، م. بهآذین و… به خاطر میآید.
حتا اگر نخواهیم به دنبال جریانی نظاممند و با ریشههای سازمانی در میان اسناد و خاطرات باقیمانده از این قرن بگردیم -که متخصصان مطالعات هنرهای دیگر کم و بیش این کار را هم کردهاند- برآیند تاثیرگذاری همین نامهای نمونه و بسیاری دیگران آنچنان نیرومند است که در عمل منجر به بازنمود جریانی مارکسیستی یا به درجات مختلف تحت تاثیر مارکسیسم میشود.
اکنون میتوان پرسشهای اصلی مقالهی حاضر را در پرتو قیاس با دیگر هنرها به ویژه ادبیات و تئاتر طرح کرد: تاثیری که جریانهای چپ (یا چپگرایان منفرد) در گفتمانسازی نظری یا تعینبخشی به عمل موسیقایی در دوران معاصر ایران داشتهاند، چیست؟ و در کجا نمود یافته است؟ (۵)
تاثیر حزب توده ایران (۶) (۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲)؛ رُسته بر گسلهای از پیش موجود
اگر جریان تاریخ را پس برویم به اوایل قرن برسیم (مخصوصا دههی دوم و سوم که فعالیتهای چپگرایانه شکلی منسجمتر و سازمانیافتهتر پیدا میکند) برخلاف هنرهای دیگر که گذرا نمونههایی از آنها یاد شد نامی به خاطر نمیآید که تاثیرش در حوزهی کار خودش همسنگ آن نمونهها باشد. و همچنین در نگاه نخست به نظر میرسد جریان موسیقاییای هم که از برآیند کار چپگرایان موسیقیدان یا تحت تاثیر ایدئولوژی چپ شکل گرفته باشد، یافت نمیشود.
علت این تفاوت چیست؟ آیا موسیقیدانان کمتر در زمرهی روشنفکران آن روزگار بودند و از همین رو اگر تک و توک هم کسی از آنان قرابتی با مارکسیسم یا پیوندی با هر گونه گرایش چپ داشته در موسیقی اثر گذار نبوده است؟ کاوش بیشتر نشان میدهد که پاسخ به این پرسشها اولا سخت وابسته به برههای از تاریخ است که بررسی میشود و ثانیا ممکن است برعکس هنرهای دیگر تاثیرگذاری چندان پیش رو نباشد و خود را در قالب سازوکارهای پیچیدهتری نهان کرده باشد.
از سالهای پایانی قرن گذشته و رگههای احتمالی پیوند با برخی گروههای سوسیالیست یا کمونیست اولیه (مثل حزب کمونیست ایران) که بگذریم (۷) در دو دههی نخست این قرن نیز ردی از تاثیر به چشم نمیخورد.
۵- چنان که از طرح پرسش هم مشخص است در مقالهی حاضر جز به اشاره و در حاشیه به استفادهی احزاب و جریانها از موسیقی (مثلا در قالب سرودهای رسمی و غیررسمی یا ادعای نوعی مالکیت/مشارکت فکری در/بر آثار یا حتا آثار موجود مورد تایید در جایگاه نوعی ابراز سلیقه) پرداخته نشده است. این نوع ارتباط نه فقط بسیار سطحی است بلکه حتا بررسیهای موسیقیشناختی هم نکتهای حقیقتا موسیقایی در این گونه آثار نشان نمیدهد.
۶- احزاب چپ دیگری مانند حزب همراهان سوسیالیست نیز در این دوره فعالیت داشتهاند اما چون از یک سو در مقابل فراگیری حزب توده قابل چشمپوشی بودند و هم ردی از تاثیرشان در مسائل موسیقی یافت نشد در این دوره تنها روی حزب توده ایران تمرکز شد.
۷- در منابع تاریخ موسیقی آن دوره جایی به چنین ارتباطی یا سندی (مثلا متن تصنیفی در هواداری از ایدهای یا…) که بتوان تلویحا از آن چنین برداشتی کرد برنخوردهام. تنها رد پا گاهی نامهای نه چندان تاثیرگذار در قلمرو موسیقی همچون جمشید کشاورز (موسیقیدان و نوازنده) است که افراد خانوادهاش عضو احزاب نخستین بودهاند.
شاید تا حدودی به این دلیل که فعالیت چپگرایانه در آن روزگار سخت ممنوع و خطرناک بود ردی از تاثیرپذیری اهالی موسیقی از مهمترین جریانهای مارکسیستی عهد رضا شاه، ۵۳ نفر و حلقهی دنیا، یا ارتباط یا آشنایی با آنها نمیبینیم (به عکس اهل ادبیات). تنها در سالهای پایانی آن دوره به چند نام برمیخوریم که پیش از این در مقدمه در میان نامداران با گرایش چپ از ایشان یاد شده بود؛ هدایت، نوشین و نیما (۸).
این سه تن در نخستین نشریهی موسیقی ایران، مجله موسیقی، کار میکردند و قلم میزدند. چنان که میتوان انتظار داشت اولا نوشتهها آنها بیشتر مربوط به ادبیات و نمایش بود و ثانیا در دورهی اول انتشار آن یعنی سالهای ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰، وجود ناشر دولتی (ادارهی موسیقی) مجال چندانی برای اثر گذاری گرایش ایدئولوژیک زاویهدار با گرایش حکومتی باقی نمیگذاشت. به هر روی آنها نیز در پایان دورهی اول کنار گذاشته شدند.
جز این حضور کوچک که هیچ نشانی از تاثیرگذاری حقیقتا موسیقایی در آن نیست، رویهمرفته گویا موسیقیدانان در آن سالها به فکر و کار دیگری مشغول بودهاند. پاسخ درست پرسشهای اصلی این مقاله در عصر پسارضاشاهی آنگاه روشن میشود که به گفتمانهای موسیقایی (۹) رایج و عمده در عصر رضاشاه دقت کنیم. گذشته از سنتگرایان که در آن دوره صدای چندان رسایی نداشتند فضای موسیقایی، مخصوصا در دههی دوم قرن چهارده خورشیدی میان یک دو قطبی برآمده از تجدد عهد مشروطه تقسیم شده بود.
موضوع مهم جدل چگونگی پیشرفت (از اصطلاحهای کلیدی تجدد و عکس گفتمان زوال) موسیقی در ایران یا دگرگونی آن به سوی بهبودی بود. به شکل خلاصه، دو گفتمان اصلی موسیقایی وقت که سخت با جابهجاییهای قدرت درون حکومتی عصر رضاشاه هم پیوند خورده بودند، بر سر نقش آنچه از سنتهای موسیقایی پیشین به ارث رسیده بود یا به بیانی در مورد راهبردها و رویکردها آن «دگرگونی» اختلاف نظر داشتند.
۸- دربارهی نوع پیوند نیما با چپ توافق کاملی وجود ندارد و طیفی از هواداری حزب توده تا مخالفت کامل با آن را در آثار مولفان و تاریخنویسان در بر میگیرد. به درجات کمتر چنین شکی دربارهی میزان پیوند هدایت با حزب توده هم مطرح است (نمونه: (خامهای و بجنوردی ۱۳۹۷)).
۹- در مطالعات گفتمانشناسی در حوزهی موسیقی که پژوهشهای نسبتا تازهای را در بر میگیرد دربارهی عنوان هر یک از گفتمانها دقیقا توافقی شکل نگرفته است. اما ویژگیها و حدود تاریخی و گسترهی شمول هر یک از گفتمانها تقریبا در توافق قابل توجهی با یکدیگر تشخیص داده شده است. از این رو حتا با وجود این تفاوتها هر کدام از تقسیمبندیهای گفتمانی مطالعات دیگر را هم که به جای گفتمانهای مورد بحث در مقالهی حاضر بگذاریم تغییری در تحلیلها حاصل نخواهد شد. برای آشنایی بیشتر با برخی مطالعات گفتمانشناسی در موسیقی ایران نک. (کوثری ۱۳۸۶)، (سروی ۱۳۸۹)، (Siamdoust 2013) و (اباذری ۱۳۹۶).