نگاه روز | 1401/10/27
- شناسه خبر: 2930
- تاریخ و زمان ارسال: 1 بهمن 1401 ساعت 10:12
به قلم سردبیر : منصور فرزامی راد
دوچندان که گویی، می شنو
خواجه نصرالدین توسی که از بزرگان تفکّر اسلامی در عالم تشیّع و از خادمان بزرگ و ایراندوستان اهل بینش و مهارکنندهای عقلگرا در خشونت مغول بود و او را بر سر این مرزوبوم و موجودیّت ایران در عصر خود، بر ذمّهی ایرانی مسلمان، حقّی است بزرگ، در اخلاق ناصریاش که مجموعهای از حکمت عملی و نظری است، میگوید: «دو چندان که گویی، می شنو؛ زیرا که ما را دو گوش دادهاند و یک زبان»، نظری که هم تهذیب اخلاق است و هم تدبیر منزل و سیاست مُدن. و با اینکه بیشاز ۷ قرن از زندگی این متفّکر و دانشیمرد بزرگ میگذرد، هرگز در زندگی فردی و اجتماعی، چنین توصیه و فرهنگی را نپذیرفتهایم که فقط زبان نباشیم و گوش بدهیم و گوش بخوابانیم تا بدانیم مخاطبان چه میگویند؟ علّت هم این است که فقط بلندگو در اختیار ماست و بنای گفتن داریم نه شنیدن؛ یعنی هیچ حقّی برای مخاطبان قایل نیستیم و با تأسّف بسیار چنین عاداتی در ذهن و زبان ما ملکه شدهاست که فقط این، ما هستیم که درست فکر میکنیم و حق هم داریم که بگوییم و طرف مقابل هم متعهّد ومجبور است که بشنود و واکنشش هم باید باب طبع ما باشد! آخر! این چه منطق و استدلال و تدبیری است که مشی کشورداری خود قرار دادهایم؟
در ناآرامیهای اخیر، اینکه اعتراض است یا اغتشاش، بر همان گفتن و شنیدن، تبیین و تفسیر میشود؟ جوان و پیر و زن و مرد، آنها که در خیاباناند و یا در خانه، میگویند مشکلاتی در اقتصاد، در فرهنگ در اجتماعیات ما، در سیاست داخلی و خارجی بعینه قابل استنباط و استنتاج و بر عام وخاصّ هم مبرهن و مدلل است امّا صاحب بلندگو گرفتار،انگار با حکایت» من از بهر حسین در اضطرابم تو از عباس میگویی جوابم»طرف نیست و بهعنوان مثال، یکبار، بلندگو را به کناری ننهادهایم تا وارد عرصهی مقاطع تحصیلی در مدرسه و دانشگاه بشویم تا در یک دیدار منطقی و استدلالی بشنویم که آیا آن دانشجوی مسلمان ایرانی منتقد، درست گفته است که در اینجا همه میخواهند بروند یا نه تخیّل فردی و مطلوب خود اوست و عمومیّت ندارد.
دیگر اینکه چرا برای یکبار کلاه خودمان را قاضی نکردهایم تا بدانیم چرا آنهمه ایرانی، باید بیرون از ایران زندگی کند و خادم زادگاه خود نباشد؟ یعنی ایران و ایرانی و مسئولیت خودمان، این ارزش و شان را نداشتهاند تا از خود بپرسیم که چرا؟ و آیا گمان ما همان است که میگوییم که این صداها، انعکاس نیّات شوم استکبار و استثمار و استعمار است و نداهای ایرانیها نیست؟ یعنی ایرانیها نمیدانند و به تجربهی تاریخی درنیافتهاند که اروپا و امریکا و شرق هم هیچگاه دوست ما نبوده است و اصلا و ابدا این فکر به مغزمان خطور نکرده است که در عالم سیاست و اقتصاد، تنها چیزی که برای بیرون از مرزهای ما غایت و هدف است، مصالح و منافع ملّی آنهاست؟ نه رفاقت و روابط عاطفی، خیالی که دهههاست گرفتارش بودهایم و نخواستهایم جهت یک دگر دیسی روشن از پیلهی گمان خود بیرون بیاییم!
اینکه متهّم کنیم که جوانان و نوجوانان و خاستگاه تربیتیشان متأثّر از غرب است و شرق، دلیلش این است که یا مردم خودمان را نشناختهایم و یا مرام و اصالت و آرمانهایشان را وانهادهایم و همین از خود بیگانگیهاست که هرروز بر آن دیوار بلند و عریض بیاعتمادی خشتی افزودهایم و باورمان شده که مردم دشمن مال و حال و موجودیت خودشان شدهاند. نیاز به قسم نیست چون واقعیّت جامعه از فرهنگ و اقتصاد و ارزش پول ملّی و قدرت خرید مردم و اینکه حداقل یکسوم مردم زیر خط فقر دست به گریبانند و نیز سقوط طبقهی فرهنگمدار و لنگردار طبقهی متوّسط به شیب فقر را باور نداریم. اینها اشتباه محرز کشورداری ماست وگرنه مردم چه دشمنی با مسئولان و بزرگان خود دارند که به مقابلهی سیاستهای آنها برخاستهاند؟ اینها میخواهند چنانکه خود مسئولان وعده داده و در باغ سبز را به آنها نشان دادهاند، آن مطلوب را ببینند، پس حال سیاستی پیشه کنید تا اینها بمانند و آنها نیز برگردند تا با این همدمی و همگامی، ایرانی را بسازند که در شأن آنهاست. آیا شما چنین نمیخواهید؟ اگر میخواهید پس دیگر دعوایی نمانده است و روز روشن که کسی چوب و چراغ برنمیدارد. این گوی است و این میدان و اینهم عرصهی مقولهی خدمت برای ملکی که متعلق به همه است و «ملک طلق» هیچ کسی نیست.







