سوره ی یوسف ع جلوه ی زیبای انسان کامل 26 یوسف (ع) عزیز مصر
- شناسه خبر: 1852
- تاریخ و زمان ارسال: 18 دی 1401 ساعت 0:44
به نام خداوند بخشاینده ی بخشایشگر
و به یاد ولی خدا یوسف زیبای زهرای اطهر (س)
خلاصه ی مقاله ی : سوره ی یوسف جلوه ی زیبای انسان کامل 25 :
1 – عنوان مقاله : یوسف ع و دادگاه زنان .
2 – ترجمه و توضیح آیات 50 تا53 سوره .
3 – امتناع یوسف ع از خروج از زندان .
4 – احضار زنان مصر .
5 – آیا این سخنان از زلیخا است یا حضرت یوسف ع .
6 – حکایت دادگاه زنان مصر در شعر هفت اورنگ جامی .
آیات 54 و 55 سوره :
« 54 – وَقالَ المَلِکُ ائتُونی بِهِ اَستَخلِصهُ لِنَفسی فَلَمّا کَلَّمَهُ قالَ اِنَّکَ الیَومَ لَدَینا مَکینٌ اَمینٌ »
« 55 – قالَ اجعَلنی عَلی خَزائنِ الاَرضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ »
تـرجمـه :
54 – ( و پادشاه گفت : او را نزد من آورید تا وی را خاص خود کنم . پس چون با او سخن راند گفت : تو امروز نزد ما با منزلت و امین هستی . )
55 – (یوسف ع گفت : مرا بر خزانه های این سرزمین بگمار که من نگهبانی دانا هستم )
واژگان :
اَستَخلِصهُ : از ریشه ی ( خلص – خلوص ) صاف شدن و بی خلط شدن از هر آلودگی . صاف شدن . استخلاص به معنای خالص گردانیدن . طلب خلوص و صفای فرد .
مَکین : از ریشه ی : (مکن ) تمکّن به معنای قدرت و اقتدار است . قدرت دادن ، و امکانات را در اختیار قرار دادن .
شرح و بیان :
فرمان آزادی یوسف ع :
سرانجام پاکدامنی یوسف ع برهمه ثابت شد . و حتّی دشمنانش بر پاکیش شهادت دادند و ثابت شد که تنها گناه او که به خاطر آن وی را به زندان افکندند چیزی جز پاکدامنی و تقوی و پرهیز گاری نبوده است .
در ضمن معلوم شد این زندانی بی گناه کانونی است از علم و آگاهی و هوشیاری و استعداد مدیریّت در یک سطح عالی. چرا که در ضمن تعبیر خواب پادشاه مصر ، راه نجات از مشکلات پیچیده ی اقتصادی آینده را نیز به آن ها نشان داده است .
پادشاه دستور داد او را نزد من بیاورید تا او را مشاور و نمایندهی مخصوص خود سازم .
نماینده ی ویژه ی پادشاه در حالی که حامل پیام گرم او بود وارد زندان شد و به دیدار یوسف شتافت . سلام و درود او را به یوسف ع ابلاغ کرد . و اظهار نمود که او علاقه ی شدیدی به تو پیدا کرده است . و به درخواستی که داشتی دائر به تحقیق و جستجو از زنان مصر در مورد تو جامه ی عمل پوشانیده و همگی با کمال صراحت به پاکی و بی گناهیت گواهی داده اند . اکنون دیگر مجال درنگ نیست برخیز تانزد او برویم .
یوسف ع وقتی از زندان با حالت دلتنگی زندانیان از جدائی بیرون آمد . بردر زندان جملاتی نوشت که سیمای زندان در آن ترسیم شده بود :
( زندان ، گورستان زندگان ، خانه ی غم ها ، محل آزمون دوستان و شماتت دشمنان است ) ( تفسیر مجمع البیان )
ملاقات و مذاکره ی حضرت یوسف و پادشاه مصر :
یوسف ع به نزد پادشاه آمد و با او به گفتگو نشست . هنگامی که پادشاه با وی گفتگو کرد و سخنان پر مغز و پرمایه ی یوسف را که از علم الهی و درایت فوق العاده ی او حکایت می کرد شنید بیش از پیش شیفته و دلباخته ی او شد و گفت توامروز نزد ما دارای منزلت عالی و اختیارات وسیع هستی . و مورد اعتماد و وثوق ما خواهی بود . تو باید امروز در این کشور مصدر کارهای مهم باشی و براصلاح امور همت کنی ، چرا که طبق تعبیری که از خواب من کرده ای بحران اقتصادی شدیدی برای این کشور در پیش است و من فکر می کنم تنها کسی که می تواند براین بحران غلبه کند توئی . یوسف ع پیشنهاد کرد خزانه دار کشور مصر باشد . و گفت مرا در رأس خزانه داری این سرزمین قرار ده . چرا که من هم حافظ و نگهبان خوبی هستم و هم به اسرار این کار واقفم .
ذکر چند سؤال و پاسخ آن ها :
1 – چگونه یوسف ع دعوت طاغوت زمان را پذیرفت؟ مگر قرآن از آن نهی نکرده است ؟ ( وَلا ترکَنوا اِلی الذین ظلموا – به ستمگران تکیه نکنید . هود 113 )
پاسخ :
یوسف ع برای حمایت از ظالم این مسئولیّت را نپذیرفت بلکه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحطی به این کار اقدام نمود . پاسخ این سؤال در خود آیات نهفته است . او به عنوان یک انسان حفیظ و علیم ( نگهبان امین و آگاه ) عهده دار این منصب شد تا بیت المال راکه مال مردم بود به نفع آن ها حفظ کند و در مسیر منافع آن ها به کار گیرد .به ویژه حق مستضعفان را که در غالب جامعه ها پایمال می گردد به آن ها برساند .
به علاوه او از طریق علم تأویل خواب آگاهی داشت که یک بحران شدید اقتصادی برای ملّت مصر در پیش است که بدون برنامه ریزی دقیق و نظارت از نزدیک ممکن است جان گروه زیادی برباد رود . بنابراین نجات یک ملّت و حفظ جان انسان های بی گناه ایجاب می کرد که از فرصتی که به دست یوسف افتاده بود به نفع همه ی مردم مخصوصاً محرومان استفاده کند چراکه در یک بحران اقتصادی و قحطی پیش از همه جان آن ها به خطر می افتد و نخستین قربانی بحران ها آن ها هستند .
قبول پست و مقام از طرف ظالم از نظر فقه شیعه :
در فقه شیعه ، در بحث قبول ولایت از طرف ظالم ، این بحث به طور گسترده آمده است که قبول پست و مقام از سوی ظالم همیشه حرام نیست ، بلکه گاهی مستحب و گاهی واجب می گردد . و این در صورتی است که منافع پذیرش آن و مرجّحات دینیش بیش از زیان های حاصل از تقویت دستگاه ظلم باشد .
در روایات متعددی نیز می خوانیم که ائمّه علیهم السلام به بعضی از دوستان نزدیک خود مانند علی بن یقطین که از یاران امام کاظم ع بود و وزارت هارون الرشید را با اجازه ی امام پذیرفت چنین اجازه ای می دادند .
و به هرصورت قبول یا ردّ این گونه پست ها تابع قانون اهم و مهم است . و باید سود و زیان آن از نظر دینی و اجتماعی سنجیده شود . چه بسا کسی که چنین مقامی را قبول می کند ، گاه سرچشمه ای شود برای انقلاب ها و قیام های بعدی از درون دستگاه حاکمه . وگاهی حداقل این گونه اشخاص ، سنگر و پناهگاهی هستند برای مظلومان و محرومان . و از فشار دستگاه روی این گونه افراد می کاهند .
امام صادق علیه السلام می فرمایند :
( کفاره ی همکاری با پادشاهان کفر ، برآوردن نیازهای برادران دینی است ) ( وسایل الشیعه 12/ 139 )
شرکت در نظام حکومتی شرک جایز نیست ، ولی نجات یک ملّت از قحطی و گرفتاری های بزرگ مهم تر است . به همین دلیل یوسف ع مسئولیت سیاسی نپذیرفت تا مبادا کمک به ظالم شود ، مسئولیت نظامی نپذیرفت تا مبادا خون به ناحقی ریخته شود . فقط مسئولیت اقتصادی را آن هم برای نجات مردم به عهده گرفت .
و از امام رضا علیه السلام پرسیدند چرا شما ولایتعهدی را پذیرفتید ؟ در جواب فرمودند :
( یوسف ع که پیامبر بود در دستگاه مشرک رفت . من که وصیّ پیامبرم در دستگاه شخصی که اظهار مسلمانی می کند رفته ام . بگذریم که پذیرفتن من اجباری بود . در حالی که یوسف ع با اختیار و به خاطر اهمیت موضوع آن مسئولیت را پذیرفت .) ( وسایل الشیعه 12/ 146 )
در عین حال این موضوع از مسائلی است که مرز حلال و حرام آن بسیار به یکدیگر نزدیک است و گاه می شود براثر سهل انگاری کوچکی انسان در دام همکاری بیهوده با ظالم می افتد و مرتکب یکی از بزرگ ترین گناهان می شود در حالی که به پندار خود مشغول عبادت و خدمت به خلق است .
2 – سؤال دوم: این است که چگونه پادشاه مصر به چنین کاری تن درداد در حالی که می دانست یوسف ع در مسیر خودکامگی و ظلم و ستم و استثمار و استعمار او گام برنمی دارد بلکه برعکس مزاحم ظلم های او است ؟
پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته چندان مشکل نیست . و آن این که گاهی بحران های اجتماعی و اقتصادی چنان است که پایه های حکومت خود کامگان را از اساس می لرزاند ، آن چنان که همه چیز خود را در خطر می بینند . در این گونه موارد برای رهائی خویشتن از مهلکه حتی حاضرند از یک حکومت عادلانه ی مردمی استقبال کنند تا خود را نجات دهند .
3 – سؤال سوّم : چرا یوسف ع از خود تعریف و تمجید کرد ؟ مگر نه این است که قرآن می فرماید : ( فَلا تُزَکُّوا اَنفُسَکُم – خود را نستائید. نجم 32 ) ؟
پاسخ : ستایش یوسف ع ، ذکر قابلیّت ها و توا نائی های خود برای انجام مسؤولیت بود که می توانست جلو آثار سوء قحطی و خشک سالی را بگیرد ، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده . قرآن هم در سوره ی ضحی آیه ی 11 می فرماید: ( نعمت های پروردگارت را بازگوکن ) استعدادها ، توان ها ، و قدرت های مختلف که در اختیار انسان قرار داده شده کهمی تواند منشأ خدمت به مردم باشد . وشاید کسی از آن خبر ندارد باید آشکار کرد .
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام می خوانیم که در پاسخ این سؤال که آیا جائز است انسان خودستائی کند ؟ فرمودند :
(آری ، هنگامی که ناچار شود مانعی ندارد ، آیا نشنیده ای گفتار یوسف ع را که فرمودند مرا برخزائن زمین قرارده که من امین و آگاهم . همچنین گفتار بنده ی صالح خدا – هود(ع) – من برای شما خیرخواه امینم ) ( نور الثقلین 2/ 433)
4 – سؤال چهارم : علّت انتخاب مسئولیّت اقتصادی از جانب حضرت یوسف چه بود ؟
پاسخ: یوسف ع می دانست یک ریشه ی مهم نابسامانی های آن جامعه ی مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصادیش نهفته است . اکنون که آن ها به حکم اجبار به سراغ او آمده اند چه بهتر که نبض اقتصاد کشور مصر را در دست گیرد و به یاری مستضعفان بشتابد ، از تبعیض ها تا آن جا که قدرت دارد بکاهد ، حق مظلومان را از ظالم بگیرد ، و به وضع بی سرو سامان آن کشور سامان بخشد .
به ویژه مسائل کشاورزی را که در آن کشور در درجه ی اول اهمیت بود زیر نظر بگیرد . و با توجه به این که سال های فراوانی و سپس سال های خشکی در پیش است مردم را به کشاورزی و تولید بیشتر دعوت کند . و در مصرف فرآورده های کشاورزی تا سرحدّ جیره بندی صرفه جوئی کند و آنها را برای سال های قحطی ذخیره نماید .
البته این جریان به این معنا نیست که همه ی مشکلات جامعه فقط برمبنای مشکلات اقتصادی است . و یا زیربنای مسائل زندگی فقط اقتصاد است ؟ خیر ، انسان دارای ابعاد وجودی دیگری هم هست . ازجمله فرهنگ ، معنویت و دین .و… ولی با این حال اهمیت ویژه ی مسائل اقتصادی را در سرنوشت اجتماعات هرگز نمی توان از نظر دور داشت . آیات فوق نیز اشاره به همین حقیقت می کند . چرا که یوسف می دانست هرگاه به مسائل اقتصادی و کشاورزی در مصر سرو سامان بدهد قسمت عمده ی نابسامانی های آن کشور سامان خواهد یافت و از طریق عدالت اقتصادی می تواند سازمانهای دیگر را کنترل کند .
در روایات اسلامی نیز اهمیّت فوق العاده ای به این موضوع داده شده است از جمله در حدیث امام علی ع یکی از دوپایه ی اصلی زندگی مادی و معنوی مردم (قوام الدین و الدنیا) مسائل اقتصادی قرار داده است . در حالی که پایه ی دیگر علم و دانش و آگاهی شمرده شده است .
بایستگی های مدیریت کلان جامعه از نظر دین:
قرآن در زمینه ی ولایت و فرمانروائی و خلافت و مسئولیت های کلان اجتماعی و دریک کلام مدیریت کلان جامعه از بایستگی هائی سخن به میان آورده که در دنیای امروز شاید به بخش هائی از آن توجه شده است . و چون از نظر دین مدیریت و هدایت و حفظ و نگهبانی ابعاد مختلف وجودی انسان مورد نظر است . از مدیریتی صحبت می کند که شایستگی پذیرش این همه مسئولیت را داشته باشد . براساس آیات قرآن تعدادی از این شایستگی ها به صورت عام و بخشی از آن ها به شکل اختصاصی مربوط به مدیریت های خاص است . بایستگی ها عبارتند از :
1 – ایمان به مبدأ ومعاد که شایسته ترین انسان ها مؤمن ترین آن ها هستند ( سجده 18 )
2 – سبقت در عمل : ( السابقون السابقون اولئک المقربون – واقعه 10 و 11 )
3 – هجرت ظاهری و باطنی : ( آن ها که ایمان آورده اند ولی مهاجر نیستند هیچ نوع ولایتی ندارند – انفال 72 )
4 – اصالت خانوادگی . نه از جهت نژادی بلکه از نظر ارزش های انسانی . ( مریم 28 )
5 – جهاد و تلاش : ( خداوند مجاهدان را بر نشستگان فضیلت و برتری داد – نساء 95 )
6 – تمکین : به معنای قدرت و اقتدار که هر مدیری در حوزه ی مأموریت خویش باید قدرت اعمال مدیریت و امکانات بایسته ی آن را چه از جانب مردم و چه از جانب حکومت داشته باشد . و در سپردن مدیریت خزانه داری به حضرت یوسف ع ، پادشاه می گوید تو نزد ما ( مکین = صاحب مکنت) هستی و جایگاه شایسته ی خود را داری .
لازمه ی تمکین در عین مدیریت و تدبیر محبو بیت و مقبولیت هم هست . وحفظ کرامت مادی و معنوی کارگزار از طرف حاکمان . چنان که حضرت علی ع در نامه به مالک اشتر می فرمایند :
( بعد از شناسائی و گزینش کارگزاران لایق به آنان حقوق مکفی بده )
7 – امانت داری : همه ی امکانات و ثروت ها . پست ها و مقام ها . همه ی ملت و حقوقی که ملت دارد . و حکومت برآن ها و… امانت های الهی هستند . وخداوند فرمان می دهد که امانت ها را به اهلش بسپارید .
( 58 نساء )
براساس آیات و روایات ، هرگونه سرمایه ی مادی و معنوی برای هر کسی چه مسلمان و چه غیر مسلمان و و هرپست و مقام و مسئولیتی در جامعه امانت محسوب می شود . از حقوق خانواده تا مسئولیت های اجتماعی حتی توجه به حیوانات و محیط زیست همه و همه امانت هستند .
رسول خدا(ص) فرمودند :
( کسی که در کاری از مسلمانان پیش افتد در حالی که می بیند در بین آن ها کسی هست که براو برتری دارد به خدا و رسولش و مسلمانان خیانت کرده است . )( الحیاه 2/ 124 )
وحضرت یوسف (ع ) به خاطر سابقه ی پاکدامنیش امین حکومت مصر شد . و به تعبیر خود او من حافظ امانت های جامعه هستم .
8 – توان علمی و جسمی : آگاهی از مسئولیتی که برعهده ی اواست و تخصص لازم در آن مسئولیت . و شجاعت و قدرت و توان کامل در اجرای مأموریت خود . قر آن در مورد طالوت می فرماید :
(وَ زادَهُ بَسطَهً فِی العلم وَالجِسمِ – در وجودش علم و دانش و شجاعت و توان نظامی را بسط دادیم)(بقره 247)
امام حسین ع می فرمایند :
( هیچ امری را نپذیر مگر آن که خود را شایسته ی آن بدانی) ( اعیان الشیعه 1/620 )
و امام صادق ع می فرمایند :
( تفاوتی نمی بینم میان این که کار را به دست خائن بسپارم یا ناوارد !! ) ( الحیاه 4/ 490 )
روی همین اصل حضرت یوسف ع در مورد خودشان می فرمایند : مرا بر خزانه های این سرزمین بگمار که من نگهبانی دانا هستم .یعنی هم حافظ و نگهبان امانت های الهی مربوط به جامعه هستم و هم در ارتباط با مأموریت و مسئولیتم علم و آگاهی و تخصص لازم را دارم .
ضربه های هولناکی که جامعه در طول تاریخ از مسئولان و حاکمان جاهل و مدیران بی تخصص خورده هرگز قابل جبران نیست . معروف است که از شهید چمران پرسیدند در مدیریت های جامعه تعهد بالاتر است یا تخصص .؟ و ایشان پاسخ دادند کسی که بدون آگاهی و تخصص مسئولیتی را بپذیرد تعهد ندارد …و به تعبیر امام صادق ع خائن است .
گزارش کوتاهی از یوسف و زلیخای هفت اورنگ جامی .. در مورد بیرون آمدن یوسف ع از زندان :
شب یوسف چو بگذشت از درازی
طلوع صبح کردش کارسازی
چو شد کوه گران برجانش اندوه
برآمد آفتابش از پس کوه
پی تعظیم و اکرام وی از شاه
خطاب آمد به نزدیکان درگاه
دو رویه تا به زندان ایستادند
تجمل های خود را عرضه دادند
چویوسف شد سوی خسرو روانه
به خلعت های خاص خسروانه
زقرب مقدمش چون شه خبر یافت
به استقبال او چون بخت بشتافت
به پهلوی خودش بر تخت بنشاند
به پرسش های خوش با وی سخن راند
نخست از خواب خود پرسید و تعبیر
در آمد لعل نوشینش به تقریر
جواب دلکش و مطبوع گفتش
چنان کامد از آن گفتن شگفتش