خورشید در قفس (ویراست دوم)
- شناسه خبر: 4500
- تاریخ و زمان ارسال: 23 بهمن 1401 ساعت 1:34
خورشید در قفس (ویراست دوم)
به نام خداوند بخشاینده ی بخشایشگر
وسلام بر امام موسی بن جعفر (ع )
ای امید همه ، ای چاره ی حیرانی ها
ای دوای همه ی درد و پریشانی ها
سفره ات کرد نمک گیر همه دنیا را
روضه ات راه نجات همه زندانی ها
سیّدی ، دست مریزاد رسیده یک عمر
کرم ایل و تبار تو به ایرانی ها
عاشقی در همه جا درد سری بود ولی
ما رسیدیم از عشق تو به آسانی ها
نفس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد
که گذشت از همه ی بی سر و سامانی ها
تازیانه ، غل و زنجیر ، جسارت ، دشنام
چارده سال تو بودی و پریشانی ها
( شعر = محمد حسین رحیمیان )
روز 25 رجب سال 183 سالروز شهادت امام موسی بن جعفر -امام موسی کاظم-علیه السلام در زندان بغداد به دستور هارون الرشید است .
روز بیستم ذیحجه ی سال 128 هق روز ولادت حضرت علیه السلام است . حضرت در ابواء محلی بین مکه و مدینه- همان جا که آمنه بنت وهب ، مادر گرامی حضرت رسول اکرم (ص) از دنیا رفت و دفن شد-به دنیا آمدند . مادرشان حمیده نام داشت که امام باقر (ع ) او را برای فرزندش امام صادق ع انتخاب کرده بودند .
حضرت امام باقر ع خطاب به مادر امام کاظم ع فرمودند:
( تو حمیده و پسندیده در دنیا ، و در آخرت نیز پسندیده خواهی بود ) ( بخار الانوار 48/ 2 )
امام صادق ع به این بانوی بزرگوار علم و دانش آموخت تا این که یکی از بانوان عالمه ی روزگار خویش شد تا جائی که حضرت ، زن ها را برای آموختن مسائل حلال و حرام و احکام دین به این بانوی مجلّله ارجاع می دادند
گوشه ای از فضایل معنوی حضرت :
کمال الدّین ابن طلحه ی شافعی در کتاب مناقب خود را جع به فضایل آن حضرت می نویسد :
( او پیشوائی بزرگوار و عالی مقام و بسیار شب زنده دار بود . مشهور به کرامات و عبادات است که با سجده و قیام شب را به روز می رساند . و از جهت زیادی حلم و کثرت بردباری و گذشتن از جفاکاران به حضرتش ، او را – کاظم – خوانده اند . و به واسطه ی کثرت عبادت و ستایش پروردگار به عبد صالح موسوم است . و در عراق حضرتش را « باب الحوائج » می خوانند ، متوسّلان ، به آستانش توسّل می جویند و به کرامت و عطای او از رحمت ایزدی بهره مند می شوند . )
ابن ابی الحدید معتزلی در باره ی حضرت می نویسد :
( فقاهت ، دیانت ، پرهیز گاری ، بردباری و شکیبائی، همه در موسی بن جعفر جمع بود ) ( شرح نهج البلاغه 15/ 272 )
خطیب بغدادی درتاریخ بغداد از یکی از حنبلی ها نقل می کند که گفت :
( هرگاه امر مهمی برای من پیش می آمد به مرقد مبارک امام موسی کاظم ع مشرف شده ، به او متوسّل می شدم ، خداوند آن امر را برمن آسان می فرمود و آن چه را می خواستم عطا می فرمود .)
( حیات الامام موسی الکاظم 1/53 )
این نظر سه تن از علمای اهل تسنّن نسبت به امام (ع) است . و به تعبیر گذشتگان – فضل آن است که دشمنان به آن شهادت دهند .
از جمله خصایص دیگر آن حضرت ، زهد و عبادت بسیار او بود . حضرت سال های زیادی را در زندان های عباسیان به سر برد و در تمام این مدّت به عبادت خدا مشغول بود . به طوری که بسیاری از زندان بانان او نیز تحت تأثیر قرار گرفته و از نگهداری امام به آن صورت خود داری می کردند . داستان زیر نمونه ای از این حوادث است :
( هارون الرّشید کنیزی زیبا روی را به عنوان خدمت کار حضرت به زندان فرستاد و قصدش این بود که از این طریق علیه امام دست به تبلیغات بزند و چهره ی امام را مخدوش سازد . امام ع به آورنده ی دخترک گفت : شما به این هدیه ها دل بسته اید ، مرا به این هدیه و امثال آن نیازی نیست . هارون خشمگین شد و به مأمورش دستور داد ، کنیز را به زندان ببر و به او « امام کاظم » بگو ، ما تو را با رضایت خودت به زندان نیفکنده ایم !!! «کنایه از این که ماندن این کنیز منوط به اجازه ی شما نیست »
چندی نگذشت که جاسوسان هارون که مأمور گزارش ارتباط کنیز با امام بودند ، به هارون گزارش دادند کنیزک بیشتر اوقات در حال عبادت است . هارون گفت به خدا سوگند موسی بن جعفر او را افسون کرده است . کنیز را خواست و از او باز خواست کرد ، امّا کنیز جز ستایش و مدح امام و شرح مناجات های حضرت چیزی نگفت . هارون به مأمور خود دستور داد کنیز را نزد خویش نگه دارد و باکسی چیزی از این ماجرا نگوید . کنیزک پیوسته در عبادت بود تا این که چند روز پیش از شهادت امام کاظم ع از دنیا رفت . ) ( مناقب ابن شهر آشوب 2/ 297 )
خود هارون در باره ی آن حضرت به ربیع گفت : ( امّا این مرد از راهبان-از دنیا گذشتگان- بنی هاشم است . )
ربیع گوید به هارون گفتم پس چرا اورا زندانی کرده ای؟ پاسخ داد : چاره ای جز این نیست .!!
( مطالب فوق برداشتی از کتاب سیره ی معصومان ع نوشته ی حجه الاسلام محمود استعلامی صفحه ی 265 به بعد است )
مورد دیگری از اعتراف به عظمت و مقام معنوی حضرت توسّط دشمنان حضرت : جریانی است که مأمون عباسی نقل می کند : او می گوید :
( در سفر حجّی به همراه هارون ، مردم برای دیدن خلیفه نزد او می آمدند و آخرین کسی که به دیدار او آمد ، موسی بن جعفر بود . زمانی که چشم هارون به او افتاد جابه جا شد و به او خیره گشت ، تا آن که به اتاقی که هارون در آن جا بود داخل شد . وقتی نزدیک آمد هارون دو زانو نشست و او را بغل کرد و از حال او و خانواده اش پرسید و حضرت می فرمود خوبند . و زمانی که برای رفتن از جا برخاست ، هارون برخاست و خدا حافظی کرد . … بعد از رفتن موسی بن جعفر به پدرم گفتم : یا امیر المؤمنین با این مرد رفتاری کردی که با هیچ یک از اولاد و احفاد مهاجرین و انصار و بنی هاشم نکردی ، این مرد که بود ؟ هارون گفت : پسرم او وارث علم تمام پیامبران است ، او موسی بن جعفربن محمّد است ، اگر علم صحیح را می خواهی نزد او است … بعد از شنیدن این سخنان محبت این خانواده در دل من جای گرفت .!!!) ( عیون اخبار الرضا ع 1/187 )
و جای تأسّف است از رفتار هردو جنایت کار نسبت به امام کاظم و امام رضا علیهما السلام .
امامت حضرت :
امام کاظم ع مدّت 20 سال با پدر بزرگوارشان زندگی کردند و پس از شهادت آن گرامی عهده دار امر امامت و رهبری شیعیان شدند . دورا ن امامتشان 35 سال ، در زمان منصور و مهدی و هادی و هارون عباسی طول کشید . و در این مدّت چندین بار ، و مجموعاً چهارده سال در زندان های مختلف بودند .
با این که امام صادق ع به امامت حضرت پس از خودشان تصریح فرموده بودند و نیز در احادیث منقول از رسول خدا که نام تمام ائمّه ذکر شده به امامت حضرت پس از امام صادق ع تصریح شده است ، با این همه مسئله ی امامت حضرت در بین مسلمانان با چالش جدّی مواجه بود .
امّا چرا چنین وضعیّتی به وجود آمده بود ؟
خفقانی که بعد از جریان عاشورا در جامعه به وجود آمد و هر صدای مخالفی سرکوب می شد . وگروه های مختلفی که به بهانه ی خونخواهی امام حسین ع و یا به چنگ آوردن قدرت با همان روحیات جاهلیّت برجامعه حاکم شده بودند ، در مورد ائمّه ع نه درکی از مقام امامت داشتند ، و نه می توانستند حضور آن ها را در حاکمیّت تحمّل کنند . و همه ی خلفای بنی امیّه و پس از آن ها بنی عبّاس هر کدام از امامان را که می خواستند علناً امر امامت خویش را مطرح کنند می کشتند و یا زندانی می کردند . روی همین اصل تا زمان امام رضا (ع ) مسئله ی امامت ائمّه (ع ) به صورت مخفی و فقط برای شیعیان خاص مطرح می شد . و اگر شیعه می خواستند از پیشوایانشان نامی ببرند به عنوان ( عالم آل محمّد = فرزند رسول خدا و…) مطرح می کردند .
و یکی از دلایل به وجود آمدن فرقه های کیسانیّه و زیدیّه و اسماعیلیّه و واقفیّه در بین شیعیان همین مسئله بود .
در زمان شهادت امام صادق (ع ) توسّط منصور دوانقی، منصور به والی مدینه دستور داد که وصیّ امام صادق ع را به قتل برساند و سر او را به بغداد بفرستد . امّا موقعی که والی مدینه به خانه ی امام صادق مراجعه کرد ، با وصیّت امام صادق مواجه شد که : امام ع پنج نفر را به عنوان وصی خود معرفی کرده است : منصور دوانقی -والی مدینه – همسر امام صادق ع -عبدالله افطح ( یکی از فرزندان امام ) و موسی بن جعفر ع . !!! این وصیّت نامه تمام تر فند منصور را نقش برآب کرد ، و باعث شد که منصور خود را وکیل مالی خانواده بداند و نتواندآسیبی به امام موسی کاظم (ع ) برساند .
برای شیعیان امام ع در ابتدا ، این وصیت نامه مشکلاتی را به وجود آورد و حتی پسر امام ( عبدالله … ) به تحریک منصور ادعای امامت کرد . و گروهی به نام فطحیّه به وجود آمدند . امّا در عین حال شیعیان خاص که جایگاه امامت را می دانستند برایشان مشخص بود که هیچ کدام از آن چهار نفر قید شده در وصیت نامه شایستگی امامت را ندارند ، و با فرمایشات امام صادق در جمع های خصوصی امام موسی کاظم را به عنوان امام می شناختند .
یک نمونه از روایاتی که سردر گمی برخی از شیعیان را در این مورد نشان می دهد روایت هشام بن سالم است . او در این باره می گوید :
( همراه مؤمن طاق در مدینه بودیم که دیدیم عدّه ای بر در خانه ی عبد الله بن جعفر گرد آمده اند . ما مسائلی از عبدالله در مورد زکات پرسیدیم ولی جواب صحیحی به ما نداد . آن گاه بیرون آمده و نمی دانستیم که کدام یک از فرقه ها را قبول کنیم ، در این حال شخصی را دیدیم که او را نمی شناختیم ، در ابتدا تصور کردیم که جاسوس منصور است و در پی شناسائی شیعیان . ولی برخلاف این احتمال ، او مارا به خانه ی ابوالحسن موسی بن جعفر برد . در آنجا بودیم که فضیل و ابوعبید وارد شدند و سؤالاتی از حضرت پرسیدند و به امامت او یقین کردند . آن گاه مردم از هر سودسته دسته می آمدند ، جز عدّه ی اندکی که عبدالله بن جعفر را قبول داشتند . )( حیات فکری و سیاسی امامان شیعه 2/ 19 )
امّا در زمان امام رضا ع به خاطر فرصتی که در دوران ولایت عهدی حضرت پیش آمد ، ویژگی های امامت شیعی و امامان معصوم به طور کامل توسّط حضرت تبیین شد . وبه همین جهت بعد از شهادت امام رضا ع در بین شیعیان فرقهی تازه ای غیر از همان شیعیان اثنا عشری به وجود نیامدند
برخورد های سیاسی امام موسی کاظم ع :
دوران امامت امام کاظم ع مصادف با اوّلین مرحله ی استبداد و ستمگری عباسیان بود . آن ها تا چندی پس از آن که حکومت را در دست گرفتند ، بامردم و به خصوص علویان برخورد نسبتاً ملایمی داشتند . امّا به محض این که پایههای سلطه ی خود را محکم کردند و از طرف دیگر با قیام های پراکنده ای که به طرفداری از علویان انجام می گرفت مواجه شدند ، بنا بر ستمگری گذاشتند و حتّی نزدیک ترین دوستان خود همچون ابومسلم و ابوسلمه ی خلّال را که در دسترسی عباسیان به حکومت نقش مؤثّری داشتند از بین بردند . منصور عدّه ی زیادی از علویان را به شهادت رساند و تعداد زیادی از آنان نیز در زندان های او در گذشتند .
( حیات فکری وسیاسی امامان شیعه 2/22 – به نقل سیره ی معصومان 270 )
امام کاظم ع از یک طرف در برابر این فشارها قرار داشت و از سوی دیگر ، مسئولیّت عظیمی که حدّاقلّ آن هدایت شیعیان و حفظ آنان بود به عهده داشت . در دوران امام کاظم ع حرکت های اعتراض آمیز متعدّدی از سوی شیعیان و علویان علیه خلفای عبّاسی صورت گرفت ، که از مهم ترین آن ها قیام حسین بن علی « شهید فخّ » بود که در زمان حکومت هادی رخ داد . این قیام گرچه از روی صداقت و خلوص نیّت صورت گرفت ولی نتیجه ای از آن حاصل نشد. هنگامی که سر های شهدای فخ را نزد موسی بن عیسی حاکم مدینه آوردند ، او با اشاره به سر حسین بن علی از امام کاظم ع پرسید : این سر حسین بن علی است ؟ امام فرمودند :
( آری ما همه از خدائیم و به سوی او باز می گردیم، به خدا او در حالی که مسلمان صالحی بود و به عبادت پروردگارش قیام می کرد و امر به معروف و نهی از منکر می کرد عمر خو را به پایان برد ، او در خاندان خود شخصی بی نظیر بود ) ( مقاتل الطالبیین 302 )
صفوان ، یکی از دوستان و علاقمندان به موسی بن جعفر ع بود ، ملقّب به جمّال ( شتربان ) بود . شتران زیادی داشت که آن ها را برای حمل و نقل و مسافرت ها کرایه می داد . روزی صفوان به حضور امام مشرّف شد ، امام به او فرمود :
( ای صفوان همه ی کارهای تو نیکو است جز یک کار. صفوان پرسید : یابن رسول الله آن چیست ؟ امام فرمودند این که شترهایت را به این مرد « هارون » کرایه می دهی .
صفوان گفت : به خدا سوگند ، شترانم را کرایه ندادم تا از آن ها در مسیر گناه ، خوشگذرانی ، شکار و لهو و لعب استفاده کند ، بلکه برای مسافرت مکّه و انجام مراسم حج کرایه داده ام و علاوه براین خودم هم با آن ها نرفته ام ، بلکه کارگرانم را فرستاده ام .
امام فرمود : ای صفوان ! آیا تو کرایه ی شترانت را از هارون طلب داری ؟ صفوان گفت آری ، امام فرمودند آیا دوست داری هارون و یارانش زنده باشند و از سفر حج برگردند تا شتران و کرایه ی آن ها را از او بگیری ؟ صفوان گفت : البتّه چنین است . امام ع فرمودند : « هرکس بخواهد آن ها زنده بمانند از آنان است ، و هرکس از آن ها باشد منزلگاهش آتش جهنّم است . »
سخن امام صفوان را سخت پریشان کرد ، چون نمی دانست که حتی این اندازه پیوند با ستمگران او را در جبهه ی آنان قرار می دهد . لذا بعد از این دیدار بلافاصله تمامی شترانش را فروخت . خبر به هارون رسید ، او را احضار کرد و گفت شنیده ام شترانت را فروخته ای ؟ چرا ؟ صفوان گفت دیگر پیر شده ام و غلامانم چنان که باید به این کار نمی رسند . هارون که به شدّت عصبانی شده بود گفت : چنین نیست ، چنین نیست ! می دانم به اشاره ی چه کسی شترانت را فروخته ای ، موسی بن جعفر تو را به این کار واداشته است .
صفوان گفت مرا با موسی بن جعفر چه کار؟ هارون گفت: واگذار .. به خدا سوگند اگر سابقه ی دوستی من و تو نبود همین جا دستور کشتن تو را می دادم . ( حیات الامام موسی بن جعفر 2/267 )
از جمله موضعگیری های سیاسی امام برای حفظ و حراست جان و مال شیعیان در برابر حاکمان . دستور به تقیّه بود ، که به شکل های گوناگون به آن عمل می شد . به عنوان نمونه جریان حضور علی بن یقطین از دوستان خاص امام ع در دربار هارون الرّشید ، به عنوان وزیر او است .
علیّ بن یقطین ، محدّث ، فقیه ، متکلّم و از بزرگان شیعه در دوران امام صادق و امام کاظم ع ، اهل کوفه وساکن بغداد بود . و با وجود شیعه بودن از وزیران حکومت عباسی و مورد اعتماد آنان بود . در شیعه بودن او تردید نیست ، امّا مذهب او از نظر عباسیان پنهان بود ، با امام موسی کاظم ارتباط نزدیک داشت ، و ورود او به دستگاه خلافت با اجازه و راهنمائی های امام ع بود ه است ، تا از ستمدیدگان پشتیبانی کند و یاور شیعیان باشد . از این رو بارها در باره ی مذهب و ارتباط او با امام کاظم ع به هارون الرّشید بدگوئی شد ولی با راهنمائی های امام آسیبی به او نرسید .
در موضعگیری های سیاسی امام ع مسائل فراوانی مطرح است که در این مقاله ی کوتاه فرصت مطرح کردن آن ها نیست .
امام موسی بن جعفر(ع) و معارف اهل بیت(ع):
یکی از مهم ترین رسالت های ائمّه ی اطهار علیهم السّلام به عنوان مبیّن و مفسّر قرآن ، و با وراثت علوم و معارف نبوی ، گسترش معارف اصیل الهی در دنیا است . امّا افسوس و هزاران حسرت که از کودتای سقیفه با ایجاد وحشت و ترور عرصه را بر امامان معصوم به شدت تنگ کردند و انسان ها را از تمام معارف هدایت گر الهی محروم ساختند . در دوران بنی امیّه با وحشیگری جامعه را به قهقرای جاهلیّت بردند . وامید می رفت که با نابود شدن بنی امیّه فرصتی برای امامان معصوم برای گسترش معارف الهی پیش آید ، کما این که بارقه ی امیدی هرچند کوتاه در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام و بخشی از دوران امامت امام کاظم ع به وجود آمد .
ولی این فرصت بسیار کوتاه بود . و با قدرت گرفتن بنی عباس و به ویژه در زمان هارون و مأمون عباسی ترفندهای وحشتناک تری برای انسداد باب علوم و معارف الهی به کار گرفته شد ، که آثار محرومیّت انسان ها از همه ی آن معارف و همچنین آثار مخرّب آن ترفندها هنوز در دنیای امروز مشخّص است
امّا ترفندها چه بود ؟
دوران کوتاه امامت امام باقر و امام صادق ع دوران شکوفائی علوم و معارف ناب الهی بود . دانشمندان بزرگی از شیعیان ، حتّی از مخالفان از محضر پرفیض آن ها بهره ها بردند . و اگر این شرایط ادامه پیدا می کرد ، شرق و غرب عالم را در برمی گرفت . بنی عباس نه توان مقابله ی علمی با آن ها را داشتند و نه به صلاح آنان بود که به طور علنی آن ها را حذف کنند . لذا با زیرکی های هارون و مأمون طرح نهضت ترجمه و ارتباط بحث های آزاد با فلاسفه و دانشمندان ایرانی و رومی و … در جامعه ی اسلامی گسترش یافت . و از طرفی با محدود کردن امامان و تحت نظر قرار دادن آن ها ، همه ی گفتمان ها آزاد بود جز امام موسی بن جعفر ع . و شاگردان شیعه ی آن ها . و پیشوایان پس از ایشان . و اگربه امام رضا (ع ) مدّت کوتاهی فرصت احتجاجات علمی را دادند ، هدف های سیاسی و تخریبی داشتند . و چون به اهدافشان نرسیدند ، حضرت را به شهادت رساندند .
نتیجه ی این جنایت ها چیزی جز بستن باب علوم اهل بیت ع . و هجوم فلسفه ها و علوم و عرفان های بیگانه از اسلام و گاهی به نام حکمت و عرفان اسلامی شد . و با کمال تاسف و با این که حتـی هارون الرشید اعتراف کرده بود که ( اگر علم صحیح را می خواهی نزد موسی بن جعفر ع است ) و یا در جلوه ای که در وادی السّلام نجف ، امام زمان (ع ) با میرزا مهدی اصفهانی داشتند . پیام دادند که ( طلب معارف جز از طریق ما اهل بیت ع . شمارا به انکار ما می کشاند . ) تعدادی از دانشمندان در طول قرن ها به در خانه ی بیگانگان رفتند و مبلّغ همان فلسفه ها و عرفان های انحرافی شدند . و جامعه ی اسلامی و حوزه ها و دانشگاه ها را از توجّه به معارف اهل بیت ع بازداشتند .
( شرح این ماجرا . و بیان برخی معارف ناب الهی اهل بیت که مغفول مانده ، باشد تا وقت دگر . )